- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #361
پیـر؟ پادشـاه؟! مگر کیلیان از پادشاه بودن آیهان با خبر بود؟
آیهان لبخند کجی زد و پاسخ داد:
- هـی، با این حال من ازت جوونترم!
چشمانش گشادتر از این نمیشد، در این میان تنها میا بود که با لبخند به بحث آن دو نگاه میکرد و بقیه به خاطر حرفهایشان گیج و حیرتزده بودند.
ریچارد که سمت چپش روی صندلی آرام گرفته بود، به جلو خم شد و با وجد گفت:
- صبر کن ببینم، یعنی آیهان از کیلیان بزرگتره؟
آیهان نگاهش را به سقف سوق داد و کیلیان با لبخندی مرموز گوشه لبش را خاراند و گفت:
- در واقع تو این جمع آیهان از همهمون بزرگتره... .
صدایی از کسی در نمیآمد که با حرف بعدی کیلیان میا ریز خندید و دهان آنها باز ماند.
- عجیبتر اینه که دوشیزه میا از آیهان بزرگتره!
همه سرها به طرف میا چرخید، میا سرش را به زیر...
آیهان لبخند کجی زد و پاسخ داد:
- هـی، با این حال من ازت جوونترم!
چشمانش گشادتر از این نمیشد، در این میان تنها میا بود که با لبخند به بحث آن دو نگاه میکرد و بقیه به خاطر حرفهایشان گیج و حیرتزده بودند.
ریچارد که سمت چپش روی صندلی آرام گرفته بود، به جلو خم شد و با وجد گفت:
- صبر کن ببینم، یعنی آیهان از کیلیان بزرگتره؟
آیهان نگاهش را به سقف سوق داد و کیلیان با لبخندی مرموز گوشه لبش را خاراند و گفت:
- در واقع تو این جمع آیهان از همهمون بزرگتره... .
صدایی از کسی در نمیآمد که با حرف بعدی کیلیان میا ریز خندید و دهان آنها باز ماند.
- عجیبتر اینه که دوشیزه میا از آیهان بزرگتره!
همه سرها به طرف میا چرخید، میا سرش را به زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر