- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #341
سر دارنل را مماس با صورتش حس کرد، او هم جلو آمده بود و از سوراخهایی که ما بین خزهها بود به مردها نگاه میکرد. با صدای دارنل از شوک بیرون آمد و سرش را چرخاند تا او را ببیند.
- این تبعید شدهها چطور به اینجا اومدن؟!
مو به تنش سیخ شد و سرمایی بدنش را لرزاند، پس دارنل آنها را میشناخت! آرام دهانش را باز کرد که دست دارنل روی دهانش قرار گرفت و اجازه حرفی را به او نداد.
- شیش، هنوز وقت سؤال نیست.
سری تکان داد، دارنل مدتی بعد دستش را برداشت و چیزی نگفت. نمیدانست چقدر آنجا در آغوش دارنل بود و چقدر خودشان را پنهان نگه داشتند که کمکم حس میکرد ارتفاع خزهها دارد کم میشود!
خزهها آرام پایین رفتند و بین شنهای زمین محو شدند، به گونهای که انگار هیچ وقت وجود نداشتند.
تکانی نخورد، تنها هوای...
- این تبعید شدهها چطور به اینجا اومدن؟!
مو به تنش سیخ شد و سرمایی بدنش را لرزاند، پس دارنل آنها را میشناخت! آرام دهانش را باز کرد که دست دارنل روی دهانش قرار گرفت و اجازه حرفی را به او نداد.
- شیش، هنوز وقت سؤال نیست.
سری تکان داد، دارنل مدتی بعد دستش را برداشت و چیزی نگفت. نمیدانست چقدر آنجا در آغوش دارنل بود و چقدر خودشان را پنهان نگه داشتند که کمکم حس میکرد ارتفاع خزهها دارد کم میشود!
خزهها آرام پایین رفتند و بین شنهای زمین محو شدند، به گونهای که انگار هیچ وقت وجود نداشتند.
تکانی نخورد، تنها هوای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش