- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #61
به سوی درخت همیشگی قدم برداشت خیلی آرام زیر درخت جای گرفتند؛
رزیتا-نمیخوایی بگی که باید از درخت بالا بریم؟!
ملورین-اتفاقاً میخوام همینو بگم.
رزیتا-همهی این اتفاقا تقصیر تو بود.
از حرف حرصی رزیتا خندهاش گرفت، دستش را روی شاخه قلاب کرد و خود را به راحتی بالا کشید،
ملورین-غر نزن بیا بالا.
در حالی که به سختی خود را بالا میکشید زیر لب میگفت:
زریتا-معلوم نیست چند بار از اینجا رفتی بالا که اینقد برات راحت شده، البته از تو باید همچین انتظاراتی هم داشت مثل میمون میمونی!
لحظهای ایستاد و گفت:
ملورین-میمون؟!
رزیتا با تحکم گفت:
رزیتا-آره!
ملورین-چرا میمون؟
رزیتا به بالا رفتن ادامه داد و گفت:
رزیتا-اولا که خانم از هرچیزی بالا میری و همه چیز رو امتحان میکنی، دوما خیلی هم فضولی تا ته توی همچی...
رزیتا-نمیخوایی بگی که باید از درخت بالا بریم؟!
ملورین-اتفاقاً میخوام همینو بگم.
رزیتا-همهی این اتفاقا تقصیر تو بود.
از حرف حرصی رزیتا خندهاش گرفت، دستش را روی شاخه قلاب کرد و خود را به راحتی بالا کشید،
ملورین-غر نزن بیا بالا.
در حالی که به سختی خود را بالا میکشید زیر لب میگفت:
زریتا-معلوم نیست چند بار از اینجا رفتی بالا که اینقد برات راحت شده، البته از تو باید همچین انتظاراتی هم داشت مثل میمون میمونی!
لحظهای ایستاد و گفت:
ملورین-میمون؟!
رزیتا با تحکم گفت:
رزیتا-آره!
ملورین-چرا میمون؟
رزیتا به بالا رفتن ادامه داد و گفت:
رزیتا-اولا که خانم از هرچیزی بالا میری و همه چیز رو امتحان میکنی، دوما خیلی هم فضولی تا ته توی همچی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش