داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه عروسک نباش | ستاره سیاه کاربر انجمن یک رمان

[BLACK.STAR]

کد داستان: 475
ناظر: NADIYA._.pd
عنوان: عروسک نباش
نویسنده: ستاره سیاه
ژانر: #درام #اجتماعی

خلاصه: شنیدن زخم‌هایی به اندازه خندق، شاید همدرد تو باشد. دخترانی که سرنوشت عروسک زخمی به دوش دارند و بعد از اتمام ارزش‌ها، یک گوشه رها شدند.
​

 

[RahaAmini]

"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب ژانرِ...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[BLACK.STAR]

مقدمه

​

 

[BLACK.STAR]

«به نام خالق خلاق»

داستان اول
​

یک جمله زیاد برایم آشنا بود. عشق مانند شِکَر است، زیاد بریزی دل می‌زند و کم بریزی تلخیش به مزاج خوش نمی‌آید؛ پس اندازه باش تا همیشه مورد پسند باشی. آن لحظه بود مغزم مانند خروس بی‌محل، سرکش شد. اگر آن آدم شِکَر دوست نداشته باشد چه؟ شاید چای یا قهوه‌اش را با شکلاتی کاکائویی بخورد یا اصلاً مرض قند داشته باشد و قندی‌جات نخورد؟ نه احتمالاً عسل را ترجیح می‌دهد. خب آدم‌است دیگر تنوع دوست دارد. اما...ولش کن الان وقت نفوذ بد نیست.
اگر او بپرسد امروز فلان‌جا برویم، کدام کفش را بپوشم؟ آهان یادم رفت یک جفت کفش جدید خریده‌ام. گفته بود از کفش پاشنه بلندی که صدای تق و توقش تا انتهای کوچه مهل‌مان می‌آید لذت می‌برد. از آن ده سانتی‌هایی که...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[BLACK.STAR]

چهره‌ام غمباد گرفت. لب مانتوی نخودی که یک وجب دامن داشت بین انگشتان خیس از اضطرابم، فشردم. حال بگویم چندمن؟ هنوز در حال رابطه‌ایم و اما او بار دومی حرف از خاستگاری نزده. سر افکنده‌ام را که دیدی لب‌های چروکش را زبان کشید و با دست کمی خودش را باد زد. انگار فهمیده بود اوضاع از چه قرار است.
- نکنه که سرکارت گذاشته زیبا؟

حنا بانو درست گفته بود، من پا در کفشی کردم که صاحبش من نبودم

 

[BLACK.STAR]

...

 

[BLACK.STAR]

...

 

[BLACK.STAR]

....

 

[BLACK.STAR]

...

 

[BLACK.STAR]

...