- ارسالیها
- 1,570
- پسندها
- 14,924
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 34
- سن
- 18
- نویسنده موضوع
- #21
بدون اینکه شلوار دمپای قهوهای رنگ و هودی خاکی شدهاش را بتکاند، شروع به دویدن کرد.
سرعت آتحان خیلی بیشتر از النا شده بود؛ چون پای النا لَنگ میزد. چهرهی درهم النا که نشان از درد کشیدنش میداد، آتحان را نگران کرده بود. اما مقاومت النا این معنا را میداد که او نمیخواست آتحان دردش را متوجه شود.
آنها از میان درختها گذر میکردند و دویدنشان باعث بلند شدن خاکهای زمین یا فرو رفتن پاهایشان در قسمتهای گلی میشد. درد پای النا به قدری زیاد شده بود که راه رفتن هم برایش مقدور نبود.
النا همزمان با نزدیک شدن صدای دویدنها که نشان از نزدیکی افراد هاکان کارامان به او و برادرش میداد، با زانو به روی زمین افتاد. دستانش را تکیهگاه بدنش کرد تا به طور کامل به زمین نخورد و آخ آرامی را...
سرعت آتحان خیلی بیشتر از النا شده بود؛ چون پای النا لَنگ میزد. چهرهی درهم النا که نشان از درد کشیدنش میداد، آتحان را نگران کرده بود. اما مقاومت النا این معنا را میداد که او نمیخواست آتحان دردش را متوجه شود.
آنها از میان درختها گذر میکردند و دویدنشان باعث بلند شدن خاکهای زمین یا فرو رفتن پاهایشان در قسمتهای گلی میشد. درد پای النا به قدری زیاد شده بود که راه رفتن هم برایش مقدور نبود.
النا همزمان با نزدیک شدن صدای دویدنها که نشان از نزدیکی افراد هاکان کارامان به او و برادرش میداد، با زانو به روی زمین افتاد. دستانش را تکیهگاه بدنش کرد تا به طور کامل به زمین نخورد و آخ آرامی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش