- ارسالیها
- 3,053
- پسندها
- 55,659
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 41
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #11
کاش کتاب شیمی را میآورد و باقیاش را میخواند. از دور ماریا را چند نیمکت جلوتر میدید. از اینکه او به انتهای کلاس فرار کرده بود، شوکه همانجا به زمین نگاه میکرد. در یک چشم بهم زدن، اخم کرد و سراسیمه به او نزدیک شد. نیتن به سرفه افتاد.
خشم اژدهای دوسر، یا اخم ماری کوچک؟ اژدها میدید! الان آتشش میزد!
- هی پسر! تو فکر کردی کی هستی که به من محل نمیذاری؟
این را گفت و کفشهای بندیاش را روی زمین کوبید.
- تو خیلی مغروری میدونستی؟
روی نیمکت کنار نیتن نشست. چرا آن پسرک انقدر بهتزده و عجیب بود؟ اخمهای صورتش کمکم کنار رفتند. غمگین شد.
- من تازه به این کلاس اومدم، امیدوار بودم بتونم یکی رو پیدا کنم که دوستِ من باشه؛ ولی نمیشه!
چه واژه آشنایی، دوست؟ نیتن سیب گاز زده را کنار دفترسیمیاش...
خشم اژدهای دوسر، یا اخم ماری کوچک؟ اژدها میدید! الان آتشش میزد!
- هی پسر! تو فکر کردی کی هستی که به من محل نمیذاری؟
این را گفت و کفشهای بندیاش را روی زمین کوبید.
- تو خیلی مغروری میدونستی؟
روی نیمکت کنار نیتن نشست. چرا آن پسرک انقدر بهتزده و عجیب بود؟ اخمهای صورتش کمکم کنار رفتند. غمگین شد.
- من تازه به این کلاس اومدم، امیدوار بودم بتونم یکی رو پیدا کنم که دوستِ من باشه؛ ولی نمیشه!
چه واژه آشنایی، دوست؟ نیتن سیب گاز زده را کنار دفترسیمیاش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش