مشاعره مشاعره اشعار طنز خودمان

[mahshad.cham]

دیده ها کور شد از بس به صفحاتت بارید
آمپر و برق و ولتاژ در تب و تاب اند امشب

 

[Michel]

به نظر مادر توماس ادیسون باشد
آنکه او در نظرش برق بود در تب و تاب

 

[mahshad.cham]

باز می نویسم با فاز و نول از خازن های بی درو
از دانشجوی الکترونیک و مادر زن ادیسون !

 

[Michel]

نعل و اسطبل و اسب و میدان نیز
شعر روز سوارکاران است

 

[پريا قاسمى]

تا میتوانی آتش دلها خموش کن
مگذار آتش نشاني ز راه برسد

 

[Michel]

دل آتش گرفته چون پاک است
شعله بنشان خوب آن خاک است
خاک گویا مطهر دین است
لاجرم شرح ماجرا این است

 

[زینب میشی]

تا توانی شرح حال کمتر بگو

حرف بسیار برایت حدیث میسازد

 

[Michel]

داستان شعر شرح روزگار آدمیست
چون نباشد محرمی بهتر که گویم الوداع

 

[پريا قاسمى]

عاشق همه سال م**س.ت و رسوا بادا
از بس هزار معشوقش پا دادا​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Michel]

اتل متل توتوله
آدم خیلی عجوله
نشسته خیلی راحت
به مسند قضاوت