- تاریخ ثبتنام
- 25/3/21
- ارسالیها
- 1,694
- پسندها
- 13,106
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 17
سطح
20
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
"حال"
پلههای عمارت را دو تا یکی طی کرد و به سمت حیاط عمارت رفت. ماشین او که یک مازراتی سپید رنگ بود، در حیاط پارک شده بود و آرمین به آن تکیه داده بود.
به یاد دارد که آن موقعها یک سَمندِ قیرگون بیش نداشت، آن همه تغییر در بازه زمانی سه سال بسیار عجیب بود! با دیدن وضع ظاهریَش که حال کامل شده بود، به طور اتوماتیک کناره لبش کج و معوج شد. همسان همیشه، پوزخندی به مرارت زهری همچون مار... .
کُت و شلوار سیَه رنگی بر تن داشت و کُت به خوبی بازوان وزیدهاش را نشان میداد، چند تار از زلفان کوتَه مردانهاش، لَجویانه بر روی پیشانیاش جا خُشک کرده بودند و... قره چشمانش! همچون آسمانی در هنگام شب که هر زمان چشمانش را میبَست تا آنان را به یاد نیاورد، ولیکن دل...
پلههای عمارت را دو تا یکی طی کرد و به سمت حیاط عمارت رفت. ماشین او که یک مازراتی سپید رنگ بود، در حیاط پارک شده بود و آرمین به آن تکیه داده بود.
به یاد دارد که آن موقعها یک سَمندِ قیرگون بیش نداشت، آن همه تغییر در بازه زمانی سه سال بسیار عجیب بود! با دیدن وضع ظاهریَش که حال کامل شده بود، به طور اتوماتیک کناره لبش کج و معوج شد. همسان همیشه، پوزخندی به مرارت زهری همچون مار... .
کُت و شلوار سیَه رنگی بر تن داشت و کُت به خوبی بازوان وزیدهاش را نشان میداد، چند تار از زلفان کوتَه مردانهاش، لَجویانه بر روی پیشانیاش جا خُشک کرده بودند و... قره چشمانش! همچون آسمانی در هنگام شب که هر زمان چشمانش را میبَست تا آنان را به یاد نیاورد، ولیکن دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش