- ارسالیها
- 2,213
- پسندها
- 13,292
- امتیازها
- 38,673
- مدالها
- 21
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #11
خجسته میان حرفش پرید:
- تا چی؟ تو خودت نبودی که اونقدر اون خاکستر رو فوت کردی تا آتیشی که تو دلش دفن کرده بود، گُر بگیره؟! الان میخوای کدوم کارت رو ماست مالی کنی که داری بالا و پایین میپری؟! تو تار و پود حال و روز الان همه ما رو بافتی، ولی آخرش رو تو رقم نمیزنی! فعلاً به همون فرمونی پیش میری که باید؛ وگرنه خودت میدونی که چه لجنزاری در انتظاره!
از صندلی بلند شد و خواست از اتاق خارج شود که چیزی یادش آمد، یک قدم به سمتش برگشت و انگشت اشارهاش را به علامت هشدار تکان داد:
- در ضمن بهتره به اون پژوی مشکی بگی دست از تعقیب کردن من برداره، وگرنه مجبور میشم با خودت حساب کنم.
بالاخره از اتاق خارج شد و در اتاق را بست، دلش میخواست اتاق را روی سر قاضی که همه به چشم پاکترین و عادلترین فرد نگاهش...
- تا چی؟ تو خودت نبودی که اونقدر اون خاکستر رو فوت کردی تا آتیشی که تو دلش دفن کرده بود، گُر بگیره؟! الان میخوای کدوم کارت رو ماست مالی کنی که داری بالا و پایین میپری؟! تو تار و پود حال و روز الان همه ما رو بافتی، ولی آخرش رو تو رقم نمیزنی! فعلاً به همون فرمونی پیش میری که باید؛ وگرنه خودت میدونی که چه لجنزاری در انتظاره!
از صندلی بلند شد و خواست از اتاق خارج شود که چیزی یادش آمد، یک قدم به سمتش برگشت و انگشت اشارهاش را به علامت هشدار تکان داد:
- در ضمن بهتره به اون پژوی مشکی بگی دست از تعقیب کردن من برداره، وگرنه مجبور میشم با خودت حساب کنم.
بالاخره از اتاق خارج شد و در اتاق را بست، دلش میخواست اتاق را روی سر قاضی که همه به چشم پاکترین و عادلترین فرد نگاهش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر