دنبال یه رمانی ام اسمش شخصیت هاش رو یادم نمیاد ولی یادمه توی یه ساختمون زندگی میکردن و این دختره با چند تا از دوستاش و داداشش دوستای داداشش با هم میرن دبیرستان دختره عاشق دوست داداش میشه پسره هم همینطور و نامزد میکنن اما دختره نظرش عوض میشه و میره با داداش یکی از دوستاش که شخصیت منفی داستانه ازدواج میکنه پسره هم میره خارج و فک کنم فصل دوم رو هم داشت ولی یادم نیست
سلام یه رمانی بود دختره باباش معتاد بود و مامانش کار میکرد پول موادش میداد پسره هم یه زن داشته لاغر استخونی که کلا پیش هم نبودن به دلایلی که یادم نیست باهم ازدواج کردن و علاقه ای به هم نداشتن میخواستن طلاق بگیرن زنش هم آدم خوبی نبوده اخلاقش رفتارش خوب نبوده
نمیدونم چی شد دختره با پسره باهم اشنا شدن(فکر کنم دختره دانشجو بوده و پسره استادش بود بازم نمیدونم)ولی یادمه مادربزرگ پسره حافظش زیاد خوب نبود این دو تا رو یه جا میبینه یادم نیست چه جوری اما میگه تو عروس منی و همین الان باید بیای بریم خونه پدره پسره . پسره هم به دختره میگه مادربزرگم فراموشی داره یه مدت نقشه نامزدمو بازی کن مادربزرگه هم بعد به دختره میگه من میدونم تو زنش نیستی ولی چون از اون دختره لاغر و استخونی خوشمون نمیومد گفتم تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
سلام دنبال یه رمان میگردم که دخترع خواهرش با شوهرش بهش نامردی میکنن که اسم شوهرش هم نیما بود فکر کنم وبعد برای مرگ پدرش میاد و خواهرش هم یه بچه دارع اون موقع کم کم با نمی دونم پسر خاله یا پسر عمه ش وارد رابطه میشه که این فامیلشون هم عاشق خواهر دخترع بود قبلا
سلام...من چند سال پیش یه رمان خوندم با موضوع هم خونه ای...اگر اشتباه نکنم اسم پسر علی بود و یه تیکه داستان که یادمه این بود که پسر اتفاقی با دستش که حلقه داشت زده بود تو چونه دختر و کبود شده بود و تو سفر دوستا و فامیلای دختر سر به سرش میذاشتن...
سلام. ی رمان بود ک شوهر دختره، خواهر دوتا از پسرای داستانو مورد تعرض قرار بود و فرار کرده بود. بعد یکی از داداشای داستان ب دختره گیر داده بود و میپاییدش که شوهرشو پیدا کنه. ولی اینا رابطهی خوبی با هم نداشتن. آخرش فکر میکنم دختره از شوهرش جدا میشه و همسر همین پسره میشه.
اگ کسی اسم رمانو میدونه لطفا بگه.
سلام رمان اینطوری بود ک دختره تو خواب چهره یه پسر و میبینه از خواب ک بیدار میشه نقاشی پسره رو میکشه بعد مامانش ک اون نقاشی و میبینه از حال میره بعد دختره و مامانش میرن کیش دختره لب ساحل داره قدم میزنه یهو همون پسره ک خوابش و دیده و نقاشیش و کشیده رو میبینه رو به روش اسمش یادم نیست کسی میدونه ؟؟؟
سلام...من چند سال پیش یه رمان خوندم با موضوع هم خونه ای...اگر اشتباه نکنم اسم پسر علی بود و یه تیکه داستان که یادمه این بود که پسر اتفاقی با دستش که حلقه داشت زده بود تو چونه دختر و کبود شده بود و تو سفر دوستا و فامیلای دختر سر به سرش میذاشتن...
سلام رمان اینطوری بود ک دختره تو خواب چهره یه پسر و میبینه از خواب ک بیدار میشه نقاشی پسره رو میکشه بعد مامانش ک اون نقاشی و میبینه از حال میره بعد دختره و مامانش میرن کیش دختره لب ساحل داره قدم میزنه یهو همون پسره ک خوابش و دیده و نقاشیش و کشیده رو میبینه رو به روش اسمش یادم نیست کسی میدونه ؟؟؟