متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

.REIHANEH.

نویسنده انجمن
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,322
پسندها
43,769
امتیازها
69,173
مدال‌ها
38
سن
19
  • #691
یه دختری بود که از بچگی به بهونه کلاس شنا و زبان خانواده میپیچوند میرفت کلاس های زرمی یاد میگرفت
تک بچه بود
بعد یه خواستگار واسش میاد
خانوادش به زور میدنش به طرف
یارو میبرتش خارج
داستانش طنز و خنده دار و مقادیری پلیسی بود

سلام ممنون میشم بگید اگر می‌دونید :)
 

Hana.BanU ☯

نویسنده افتخاری
سطح
16
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
7,838
امتیازها
23,703
مدال‌ها
27
سن
25
  • #692
یه دختری بود که از بچگی به بهونه کلاس شنا و زبان خانواده میپیچوند میرفت کلاس های زرمی یاد میگرفت
تک بچه بود
بعد یه خواستگار واسش میاد
خانوادش به زور میدنش به طرف
یارو میبرتش خارج
داستانش طنز و خنده دار و مقادیری پلیسی بود

سلام ممنون میشم بگید اگر می‌دونید :)
رمان اگه گفتی من کی‌ام
 
امضا : Hana.BanU ☯

Shide

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
108
امتیازها
523
مدال‌ها
3
  • #693
سلام به همگی
من دنبال یه رمانی ام که اول رمان دختره از خارج از کشور برمیگرده و اونجا فک میکنم پزشکی‌شو تموم کرده و برای انتقام ابروی از دست رفته‌اش اومده
عاشق یه پسریه که خانواده‌اش اوردن و با هم بزرگ شدن و پسره هم دکتره و چماش سبزه که حتی به دختره هم تو کنکورش و ...کمک میکنه تا پزشکی قبول بشه ولی پسره برا اینکه خودشو کنترل کنه از اون خونه میره و برا خودش خونه جدا میگیره
بعد دختره با استادش ازدواج میکنه و به خیال اون پسره و چشماش به همسرش تو مهمونی نامردی میکنه و میره با یکی دیگه... .
اخرش هم با همون پسر چشم سبزه ازدواج میکنه

میشه کمکم کنید):
رمان زهر تاوان
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
485
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #694
سلام خسته نباشید خیلی ممنون میشم اگه این رمان رو میشناسیدزودتراسمش رو بگید داستان یه دختری بود که تک فرزند بود و توی طبقه ی پایین خونشون هم خانواده ی خالش زندگی میکردن خالش یه پسر داشت که پلیس مبارزه با مواد مخدربود و دخترشم با دوست وهمکار داداشش ازدواج کرده بود ولی بچه دار نمیشدن حالا دختر داستان خیلی رفتار بچه گانه داره وهمه خیلی لوسش میکنن دختره از نوزادی تو سرش تومور داره ولی خودش نمیونه پسرخالش عاشقشه ولی چون چند ساله همه بهش میگن مثل برادر دخترس و شوهرخالش خیلی بهش لطف داشته چون پدرپسره مرده بوده نمیخواد حرمتارو بشکنه برای همین با اجبار مادرش با همکارش ازدواج میکنه دختره هم دوستش داره ولی چون انقدر بچه گانه رفتار کرده خودش نمیدونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حیران
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Mahi.13-58

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
9
پسندها
16
امتیازها
33
  • #696
سلام خسته نباشید. من دنبال یه رمانم که خیلی وقت پیش خوندم داستان درباره یه دختره که پدرش فوت میکنه مادرش هم توبچگی از دت داده پدراین دختر ادم خیلی معروفی تو تهران بوده وخیلی ثروتمنده همه ی ارثش به دخترش رسیده ولی این دختر میخوادروی پای خودش وایسه هویت خودش رو پنهون میکنه و میره پرستار یه خانمی میشه که یه پسر تو خارج داره که برمیگرده ایران پسره مهندسه دختره هم همون رشته روخونده ولی ادامش نداده شبا که پسره میخوابه دزدکی میره نقشه های ساختمونی پسره رو ادامه میده مادر پسره میخواد پسرش با دخترخواهرش ازدواج کنه ولی پسره عاشق این دخترس وقتی به مادرش میگه مادرش قبول نمیکنه چون فکرمیکنه دختره یه پرستار سادس دختره هم که صداشون رومیشنوه ازاون خونه میره و دخترخاله پسره کمکش میکنه پیداش کنه ازطریق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mademoiselle.asal

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
43
امتیازها
40
  • #697
سلام شبتون بخیر:458207-3eb3dc869cdd8898f8b4319219e8ef84:، رمانی بود راجب دختر و پسری که رابطه فامیلی داشتن اگه اشتباه نکنم دختردایی پسرعمه بودن یا بالعکس، پسره دختری دوست داشت که اسمش فکرکنم نازنین بود که باهم نامزد بودن بعدجون برعلیه پسره نقشه داشت فکرکنم میخواست بکشتش . دختردایی پسره پشت در میشنوه فالگوش ایستاده بوده و میخواد نجاتش بده برای همین تو اتاق پسره رو میبوسه و خانوادش دراتاق بازمیکنن و اونارومیبینن . و میگن باید باهم ازدواج کنن . ادامه اش هم سفررفته بودن که ماشینشون خراب میشه و تو جاده کانکس پیدامیکنن و چندروز اونجا میمونن و صاحب کانکس اونارو میبره لطف میکنیداسم رمان رو بگید:458083-4185d00c33d822db61caa9316fe525d5:
 

Mahi.13-58

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
9
پسندها
16
امتیازها
33
  • #698
سلام من دنبال یه رمان میگردم ممنون میشم اگه اسمش رو بگید داستان یه دختری بود که پدربزرگش ادم پولدار و مغروریه وبرای خانوادش تصمیم میگره و پدرو مادر این دختر رو مجبور میکنه که طلاق بگیرن بعدش پدرش میمیره و دختره با مادرش زندگی میکنه خانواده ی پدری دختره باهاش خوب نیستند و دختره فکرمیکنه ازش متنفرن ولی اینطور نیست ولی دختره یه دختر عمه داره که از این دختر متنفره دختره قبلا بایه پسری نامزد بوده پدربزرگش مجبورش میکن ازش جداشه و بعدش میره با خترعمه همین دختر ازدواج میکنه برای همین دختره از پدربزرگش عصبانیه ولی در اصل پسره ادم تنوع‌طلبیه و پدربزرگش چون این دختر رو خیلی دوست داشته نخواسته اسیب ببینه دخترعمش دوتا برادر داره که یکیشون عاشق این دخترس ولی خودش نمیدونه بعدش عاشق هم میشن ولی عمه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #699
یه دختری بود که از بچگی به بهونه کلاس شنا و زبان خانواده میپیچوند میرفت کلاس های زرمی یاد میگرفت
تک بچه بود
بعد یه خواستگار واسش میاد
خانوادش به زور میدنش به طرف
یارو میبرتش خارج
داستانش طنز و خنده دار و مقادیری پلیسی بود

سلام ممنون میشم بگید اگر می‌دونید :)
اگه گفتی کیم؟
 

fatemeAlijani

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
17
پسندها
31
امتیازها
40
  • #700
سلام خسته نباشید. من دنبال یه رمانم که خیلی وقت پیش خوندم داستان درباره یه دختره که پدرش فوت میکنه مادرش هم توبچگی از دت داده پدراین دختر ادم خیلی معروفی تو تهران بوده وخیلی ثروتمنده همه ی ارثش به دخترش رسیده ولی این دختر میخوادروی پای خودش وایسه هویت خودش رو پنهون میکنه و میره پرستار یه خانمی میشه که یه پسر تو خارج داره که برمیگرده ایران پسره مهندسه دختره هم همون رشته روخونده ولی ادامش نداده شبا که پسره میخوابه دزدکی میره نقشه های ساختمونی پسره رو ادامه میده مادر پسره میخواد پسرش با دخترخواهرش ازدواج کنه ولی پسره عاشق این دخترس وقتی به مادرش میگه مادرش قبول نمیکنه چون فکرمیکنه دختره یه پرستار سادس دختره هم که صداشون رومیشنوه ازاون خونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا