متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

13820zohreh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,221
سلام من دنبال یه رمان میگردم
دختره با یه پسر ازدواج کرده بعد پسره توی شرکتی کار میکرده اونجا برادر رئیس شرکت رو هل میده که میخوره زمین میمیره رئیس هم برای اینکه ش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

barana1340

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,222
من دارم ی رمان میخوندم که توش دختره باباش ب دست ی پسری کشته میشه بعد این پسره ب شدت شبیه مدیر ی شرکت داروسازی و خوب بعدا در میاد ک آره اینا داداشن اسم اون قاتله حسام بود و خوب دختره عاشق اون رئیس شرکته میشه
تروخدا اسمش و اگه میدونین بهم برسونین تا نصفه خوندم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

reysaw

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,223
سلامممم
ببخشید من دنبال یه رمانی هستم که دختره پیش مامان بزرگش زندگی می‌کنه و مادر پدرش تویه تصادف مردن.بعد قیمش از خارج میاد و بعد از ۱۸ سالگیش عاشق اون میشه اما پسره عاشق مامان دختره بوده که مرده .
میشه لطفاً اسمش رو بهم بگید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

fatemeh00

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #2,224
سلام اسم این رمان کسی بلده
دختره تو جنگ بود بعد لباس پسرونه می‌پوشید فرمانده ازش خوشش اومد بعدا چون دختره مدهوش بود بعد دختره حافظشو ازدست میده فرمانده بهش میگه نامزدمی عرب بود فرمانده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
484
پسندها
3,067
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • #2,225
سلامممم
ببخشید من دنبال یه رمانی هستم که دختره پیش مامان بزرگش زندگی می‌کنه و مادر پدرش تویه تصادف مردن.بعد قیمش از خارج میاد و بعد از ۱۸ سالگیش عاشق اون میشه اما پسره عاشق مامان دختره بوده که مرده .
میشه لطفاً اسمش رو بهم بگید
میوه منحوس
 
امضا : melin f

zsamii

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
11
پسندها
16
امتیازها
33
  • #2,226
سلام چند سال پیش یه رمان خوندم که الان اسمش یادم نیست ممنون میشم اگه کسی اسمشو میدونه بگه
داستان یه دختری به اسم رکسانا هست که خیلی پولداره و با داداشش تنها زندگی میکنه و یه گروه دوستانه هم داره که همیشه با هم هستن وارد دانشگاه میشه و اونجا با دوستاش شرطبندی میکنه که مخ پسری که اسمش یادم نیست و هم کلاسیشه رو بزنه و عاشقش کنه دختره خیلی خوشکله و همه دوستش دارن اون پسره هم همینطور ولی این دوتا با همدیگه همیشه لج میکنن ولی عاشق هم میشن و بعد یه مدت قرار نامزدی و اینا میزارن ولی پدر دختره که از دخترش بدش میاد یه کاری میکنه که پسره بزاره بره خارج و نامزدیشو بهم بزنه دختره هم افسردگی میگیره و میره خارج پیش یکی از دوستاش که اونجا وقتی تو یه پارک نشسته بود و به توصیه ی روانپزشکش چهره ی کسی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

zsamii

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
11
پسندها
16
امتیازها
33
  • #2,227
سلام چند سال پیش یه رمان خوندم که الان اسمش یادم نیست ممنون میشم اگه کسی اسمشو میدونه بگه
داستان یه دختری به اسم رکسانا هست که خیلی پولداره و با داداشش تنها زندگی میکنه و یه گروه دوستانه هم داره که همیشه با هم هستن وارد دانشگاه میشه و اونجا با دوستاش شرطبندی میکنه که مخ پسری که اسمش یادم نیست و هم کلاسیشه رو بزنه و عاشقش کنه دختره خیلی خوشکله و همه دوستش دارن اون پسره هم همینطور ولی این دوتا با همدیگه همیشه لج میکنن ولی عاشق هم میشن و بعد یه مدت قرار نامزدی و اینا میزارن ولی پدر دختره که از دخترش بدش میاد یه کاری میکنه که پسره بزاره بره خارج و نامزدیشو بهم بزنه دختره هم افسردگی میگیره و میره خارج پیش یکی از دوستاش که اونجا وقتی تو یه پارک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

iren

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,228
~
#نـورا ، دختر شـر و شیطونـی که بعد از گذشتِ 20 سـٰال متوجه میشـه فرزند واقـٰعیِ خانواده ای که درش بـزرگ شده نیست!
نورا بعد از شـکِ عمیقی که بهش وارد میـشه تصمیم میگیـره خانواده واقعیـشو پیدا کنه و بـی سر و صدا شروع به گشتـن میکنه و تو این راه با #حـٰامی ، قاضی ای سرسـخت و خشن رو بـه رو میشه کــه..
 

گندم محمودی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,229
سلام یه رمان خوندم دختره خانواده تعصبی داشته بعد عاشق یکی از اشناهاشون که هم دانشگاهی دختره هم بوده میشه و باهم تو رابطه بودن، بعد مدتی پسره یهو غیبش میزنه و از زندگی دختره میره، بعدش مشخص میشه که مجبور میشه بره، بعد این جدایی دختره خیلی حالش بد میشه این وسط هم پدربزرگ دختره میگه باید با نوه دوستم ازدواج کنی، میخاستن زوری شوهرش بدن، کلا همه دختراشون باید سنتی ازدواج میکردن... دختره خیلی حالش بد میشه و حتی سکته میکنه، بخاطر این حالش داداشش میاد پشت دختره و دیگه مجبورش نمیکنه، حامیش میشه، حالا پسره که نوه دوسته پدربزرگه بوده استاد دانشگاه دختره از اب درمیاد که تازه از خارج برگشته و ادامه...
اسمشو اگر میدونید بهم بگید چون این رمان نصفه بود و الان یادم نیست اسمشو که بخام فصل بعدشو بخونم، مرسی
 

ن.یایش

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,230
سلام یه رمان بود اسم پسره عطا بود و کل محل باهاش مخالف بودن بعد دختره درگیر یه رسوایی الکی با این پسره میشه، مجبور میشن ازدواج کنن ولی بعدا میفهمه همه شایعات راجب پسره الکی بود کسی میدونه اسمش چیه؟؟؟ !پسره دمبک و اینجور چیزا هم میزده.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
عقب
بالا