- ارسالیها
- 523
- پسندها
- 5,559
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #241
وحشت زده چنگی به بازوی آرتام زدم، نکنه اتفاقی برای یکیشون افتاده باشه!
به زحمت از اتاق خارج شدیم همه جا تاریک بود و فقط نور خیلی ضعیفی از سمت سالن میومد، سمتشون رفتیم.
محکم به سرم کوبیدم وا من چقدر احمقم! سعی کردم روی یه حس خوب تمرکز کنم و بعد کمکم هالهی روشنی رو اطراف خودمون ایجاد کردم.
نیلماه فقط اشک میریخت و پسرا شوکه شده فقط خیره شیوا بودن و کسی نمیدونست قضیه چیه؟!
نزدیکش شدم چشمهاش کاملا سفید شده و از دهنش مقداری کف خارج شده بود، حالم دست کمی از نیلماه نداره اما باید خودم رو کنترل کنم چند نفس عمیق کشیدم، یعنی چی شده که به این روز افتاده، دستم رو روی شاهرگش گذاشتم آروم میزد، نمیدونم یهو چی شد که تشنج کرد.
عصبی رو به پسرا داد زدم.
- یه تکونی به خودتون بدین دیگه.
ساشا و آرتام...
به زحمت از اتاق خارج شدیم همه جا تاریک بود و فقط نور خیلی ضعیفی از سمت سالن میومد، سمتشون رفتیم.
محکم به سرم کوبیدم وا من چقدر احمقم! سعی کردم روی یه حس خوب تمرکز کنم و بعد کمکم هالهی روشنی رو اطراف خودمون ایجاد کردم.
نیلماه فقط اشک میریخت و پسرا شوکه شده فقط خیره شیوا بودن و کسی نمیدونست قضیه چیه؟!
نزدیکش شدم چشمهاش کاملا سفید شده و از دهنش مقداری کف خارج شده بود، حالم دست کمی از نیلماه نداره اما باید خودم رو کنترل کنم چند نفس عمیق کشیدم، یعنی چی شده که به این روز افتاده، دستم رو روی شاهرگش گذاشتم آروم میزد، نمیدونم یهو چی شد که تشنج کرد.
عصبی رو به پسرا داد زدم.
- یه تکونی به خودتون بدین دیگه.
ساشا و آرتام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش