- نویسنده موضوع
- #221
نیلماه: اینطور نیست خانم خانما، تازه بیچاره داداشم! صددرصد مامانم مجبورش کرده که با خودش بیارتش، زود قضاوت نکن!
- حالا هر چی!
با اومدن شیوا بحث صحبتامون عوض شد و بقیه راه هم به حرفهای خاله زنکی گذشت. دو سه بارم نزدیک بود بیوفتم که به امید حق تعالی زنده موندم!
وسایل مایحتاجمون دست آقایون گرامی بود که حمل میکردن، خوب شد دخترم!
چند دقیقه ست داریم راه میریم پس کی میشینیم دیگه داره گشنهم میشه، با کلافگی رو به همه گفتم:
- اه چقدر دیگه باید راه بریم گشنمه!
شیوا: دیگه تمومه، رسیدیم.
شیوا رو به آقایون کرد و گفت:
- آقایون چادر و زیر انداز رو پهن کنین.
خندم گرفت خوب از مردها کار میکشن!
ما خانما روی زیر انداز نشستیم، حسام هم یه املت مشتی درست کرد.
سفره پهن کردیم، کره، مربا،...
- حالا هر چی!
با اومدن شیوا بحث صحبتامون عوض شد و بقیه راه هم به حرفهای خاله زنکی گذشت. دو سه بارم نزدیک بود بیوفتم که به امید حق تعالی زنده موندم!
وسایل مایحتاجمون دست آقایون گرامی بود که حمل میکردن، خوب شد دخترم!
چند دقیقه ست داریم راه میریم پس کی میشینیم دیگه داره گشنهم میشه، با کلافگی رو به همه گفتم:
- اه چقدر دیگه باید راه بریم گشنمه!
شیوا: دیگه تمومه، رسیدیم.
شیوا رو به آقایون کرد و گفت:
- آقایون چادر و زیر انداز رو پهن کنین.
خندم گرفت خوب از مردها کار میکشن!
ما خانما روی زیر انداز نشستیم، حسام هم یه املت مشتی درست کرد.
سفره پهن کردیم، کره، مربا،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.