- ارسالیها
- 518
- پسندها
- 5,554
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #261
مسیر رو به روم کاملاً روشن شد، جلو رفتم.
یهو انگار وارد یه پرتال زمانی شدم.
سریع چشمهام رو بستم.
- چشمهات رو باز کن.
صداش خیلی آروم و غمگین هست.
سرم رو بلند کردم اولین چیزی که به چشمم خورد فروشگاه بزرگی که رو به روش قرار دارم، متعجب به اطرافم نگاه انداختم، من اینجا چیکار میکنم؟
گیج و مبهوت با چهره غمگینش مواجه شدم.
اوه اون یه دختر زیبا همسن خودم هست و من این رو الان متوجه شدم.
به سمتی که اشاره کرد نگاه کردم یه کافی شاپ بزرگ و شیک بود.
سوالی نگاهش کردم اصلا متوجه نمیشم چی میخواد بگه!
وقتی دید چیزی متوجه نشدم نزدیکتر شد.
- اونجا رو ببین!
سعی کردم بفهمم که به چی داره اشاره میکنه.
سمت کافی شاپ رفت.
منم دنبالش راه افتادم که بیهوا به یه نفر بر خورد کردم.
- اوه ببخشید...
یهو انگار وارد یه پرتال زمانی شدم.
سریع چشمهام رو بستم.
- چشمهات رو باز کن.
صداش خیلی آروم و غمگین هست.
سرم رو بلند کردم اولین چیزی که به چشمم خورد فروشگاه بزرگی که رو به روش قرار دارم، متعجب به اطرافم نگاه انداختم، من اینجا چیکار میکنم؟
گیج و مبهوت با چهره غمگینش مواجه شدم.
اوه اون یه دختر زیبا همسن خودم هست و من این رو الان متوجه شدم.
به سمتی که اشاره کرد نگاه کردم یه کافی شاپ بزرگ و شیک بود.
سوالی نگاهش کردم اصلا متوجه نمیشم چی میخواد بگه!
وقتی دید چیزی متوجه نشدم نزدیکتر شد.
- اونجا رو ببین!
سعی کردم بفهمم که به چی داره اشاره میکنه.
سمت کافی شاپ رفت.
منم دنبالش راه افتادم که بیهوا به یه نفر بر خورد کردم.
- اوه ببخشید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر