- ارسالیها
- 518
- پسندها
- 5,554
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #251
بعد از چند دقیقهای که آرام شد از خود جدایش کرد.
- ببین نهال وقت زیادی نداریم باید از اینجا بریم تو باید راه برگشت رو پیدا کنی.
- من! آخه چجوری؟ من هیچی نمیدونم!
آرتام دستی لای موهای پراکندهاش کشید و گفت:
- لطفا آرامش خودت رو حفظ کن، ما باهم راه برگشت رو پیدا میکنیم.
دست یکدیگر را گرفتن و مسیری را برای برگشت انتخاب کردند.
***
"از زبان نهال"
آروم با آرتام قدم برمیداشتیم، صدای گرگها هر لحظه نزدیکتر میشدن.
ترس همه وجودم رو فرا گرفته، نمیدونم واقعا راه برگشت کدوم سمت هست!
اگه این یه خوابه یا یه کابوس، پس از ترسها و افکار من تغذیه میکنه!
پس من میتونم هرجا که بخوام باشم و هر کاری که دلم بخواد بکنم، فقط باید افکارم رو سمت راه درستی سوق بدم!
حالا که فکرش رو میکنم قبلا این رو توی...
- ببین نهال وقت زیادی نداریم باید از اینجا بریم تو باید راه برگشت رو پیدا کنی.
- من! آخه چجوری؟ من هیچی نمیدونم!
آرتام دستی لای موهای پراکندهاش کشید و گفت:
- لطفا آرامش خودت رو حفظ کن، ما باهم راه برگشت رو پیدا میکنیم.
دست یکدیگر را گرفتن و مسیری را برای برگشت انتخاب کردند.
***
"از زبان نهال"
آروم با آرتام قدم برمیداشتیم، صدای گرگها هر لحظه نزدیکتر میشدن.
ترس همه وجودم رو فرا گرفته، نمیدونم واقعا راه برگشت کدوم سمت هست!
اگه این یه خوابه یا یه کابوس، پس از ترسها و افکار من تغذیه میکنه!
پس من میتونم هرجا که بخوام باشم و هر کاری که دلم بخواد بکنم، فقط باید افکارم رو سمت راه درستی سوق بدم!
حالا که فکرش رو میکنم قبلا این رو توی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر