- ارسالیها
- 1,034
- پسندها
- 10,783
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #51
نشستیم روی مبل که من دقیقا افتادم بین استفن و ایان! برگشتم و روبه ایان با حرص گفتم:
- ای کاش قبل از اینکه با الیز کات میکردی حداقل همه چیو بهش میگفتی که انقدر درحال خوش و بش با زک نباشه و نشه آینهی دق من!
بعدش لبخندی زدم و تکیه دادم به استفن که ایان گفت:
- یادت نرفته که اون خوش آشامه و میتونه بشنوه؟
نگاهی به زک کردم، همینطور که کیلا داشت باهاش حرف میزد نگاهش سمت من بود و این باعث شد دلشورهی بدی بگیرم! آروم گفتم:
- نه یادم نرفته.
***
ایان
بدون اینکه حتی منتظر باشم کسی درو باز کنه درو باز کردم و رفتم داخل که دیلن اومد جلوم و با دستم زدمش کنار و رسیدم پیش آدرین. با نیشخند گفتم:
- قرار بود که کسی رو نفرستی واسهی اینکه بخوای کارای کاترین و زیر نظر بگیری! کی میخوای...
- ای کاش قبل از اینکه با الیز کات میکردی حداقل همه چیو بهش میگفتی که انقدر درحال خوش و بش با زک نباشه و نشه آینهی دق من!
بعدش لبخندی زدم و تکیه دادم به استفن که ایان گفت:
- یادت نرفته که اون خوش آشامه و میتونه بشنوه؟
نگاهی به زک کردم، همینطور که کیلا داشت باهاش حرف میزد نگاهش سمت من بود و این باعث شد دلشورهی بدی بگیرم! آروم گفتم:
- نه یادم نرفته.
***
ایان
بدون اینکه حتی منتظر باشم کسی درو باز کنه درو باز کردم و رفتم داخل که دیلن اومد جلوم و با دستم زدمش کنار و رسیدم پیش آدرین. با نیشخند گفتم:
- قرار بود که کسی رو نفرستی واسهی اینکه بخوای کارای کاترین و زیر نظر بگیری! کی میخوای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.