وای از شب فراق و اندوه بی تو ماندناجازه میدی که بگم حرف ترانه هام تویی ؟
دلیل زنده بودنم ٬ درد بهانه هام تویی ؟
اجازه میدی که شبا همش بیام تو خواب تو ؟
اون عکسی که با هم داریم جا بدمش تو قاب تو ؟
وای از شب فراق و اندوه بی تو ماندن
دل کندن از تو دلبر دارد چه ماجرایی
ای نازنین گل من گفتی بمانم اما
با دیدن تو گردد مرغ دلم هوایی
هر وقت می روی حال مرا نپرسيكي مثه من دلش از چشماي تو بي خبره
اگه تو از پيشم بري پنجرمون بسته ميشه
يه دل با صد تا آرزو از زندگي خسته ميشه
اگه بري مجنون ديگه از من و تو نميگذره!
تعجب می کنی آره همونمهر وقت می روی حال مرا نپرس
حالم بدون تو، دردی نگفتنی ست
دلی کنار پنجره نشسته زار میزندتعجب می کنی آره همونم
همونی که زمونی قلبشو باخت
همون که از تو یک بت ، یک خدا ساخت
همونی که برات هر لحظه می مرد!
دلی کنار پنجره نشسته زار میزند
و خواب دیده ام شبی مرا کنار میزند
غروبها که میشود خیال چشمهای تو
تو را دوباره در دل شکسته جار میزند
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدندلت مي خواد اگه يه روز بدون من مي رفتي يه جا
دنبال مهربونيات آواره شم تو کوچه ها!
همونم که می گفتم نازنینمآخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
من که آسمون نبودم ٬ اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه
دلی که داده ای به من از یاد برده ایهمونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
همون که دست تو، مهر ل..*باش بود
اگه زانو نمی زد غم باهاش بود!