- ارسالیها
- 169
- پسندها
- 1,060
- امتیازها
- 6,463
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #51
نگاهش کردم و گفت:
- مگه چشه؟
اون با انگشتاش شروع به شمردن کرد:
-همونطور که گفتم موذیه، دوروئه، دندونپزشکه و از همه مهمتر، ازش خوشم نمیاد چون تو مدرسه منو اذیت میکرد.
سرمو تکون دادمو گفتم:
-هیچکدوم از دلایلت منطقی نیست، دندونپزشک بودن چه ایرادی داره؟ تو مدرسه هم هر دو بچه بودین.
مارال سرش رو نزدیکتر آورد و گفت:
- شهریار تو رو دوست داره همه میدونن، از مجبوری رفته سمت اون.
با غیظ نگاهش کردم و گفت:
- اگه میخوای موهات روی سرت نمونن به گفتن این مزخرفات ادامه بده.
چشمهاش رو درشت کرد و گفت:
- وااا خب همه میدونن.
گفتم:
- همه خیلی بیجا میکنن!
مارال نیشخندی زد و گفت:
- اون عاشقته آبجی جونم.
کمی نگاهش کردم و اونم با پررویی زل زد تو چشام و با لخبند جواب نگاهمو داد.گفتم:
- لابد بخاطر اون عکسای...
- مگه چشه؟
اون با انگشتاش شروع به شمردن کرد:
-همونطور که گفتم موذیه، دوروئه، دندونپزشکه و از همه مهمتر، ازش خوشم نمیاد چون تو مدرسه منو اذیت میکرد.
سرمو تکون دادمو گفتم:
-هیچکدوم از دلایلت منطقی نیست، دندونپزشک بودن چه ایرادی داره؟ تو مدرسه هم هر دو بچه بودین.
مارال سرش رو نزدیکتر آورد و گفت:
- شهریار تو رو دوست داره همه میدونن، از مجبوری رفته سمت اون.
با غیظ نگاهش کردم و گفت:
- اگه میخوای موهات روی سرت نمونن به گفتن این مزخرفات ادامه بده.
چشمهاش رو درشت کرد و گفت:
- وااا خب همه میدونن.
گفتم:
- همه خیلی بیجا میکنن!
مارال نیشخندی زد و گفت:
- اون عاشقته آبجی جونم.
کمی نگاهش کردم و اونم با پررویی زل زد تو چشام و با لخبند جواب نگاهمو داد.گفتم:
- لابد بخاطر اون عکسای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.