- ارسالیها
- 169
- پسندها
- 1,060
- امتیازها
- 6,463
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #41
عکسهایی مربوط به اتفاق دیروز بود، دقیقا از اونجا که کتم رو داده بودم به دلآرام، بعد بلند کردنش و بردنش تا جلوی ماشین! گند زده بودم، البته من نه، من کار اشتباهی انجام نداده بودم، اما این اخبار یه فاجعه به تمام معنی بود، یه سوءتفاهم محض! تازه متوجه پچپچای خدمه شدم، ادمین این پیج رو هر جوری شده باید پیدا میکردم، سریعا شماره «احمد» مسئول روابط عمومی رو گرفتم و همزمان به تعداد لایکها نگاه کردم سه ساعت از آپلود شدن عکسا گذشته بود و حدود صد هزارتا لایک خورده بود، قبل از اینکه بخوام حرص تعداد کسایی که این مزخرفات رو دیده بودن بخورم احمد جواب داد و انگار منتظر تماسم بود و سریع گفت:
- داشتم شماره ت رو میگیرفتم.
دستی بروی موهام که هنوز نم داشتن کشیدم و گفتم:
- پس تو هم دیدی؟
احمد نفس بلندی...
- داشتم شماره ت رو میگیرفتم.
دستی بروی موهام که هنوز نم داشتن کشیدم و گفتم:
- پس تو هم دیدی؟
احمد نفس بلندی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش