- ارسالیها
- 169
- پسندها
- 1,060
- امتیازها
- 6,463
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #61
طلبکار و دلخور نگاهم کرد و دیگه چیزی نگفت مشخص بود خیلی بهش برخورده.
بعد با بداخلاقی گفت:
- وسائلتو نمیتونم همین الان بیارم چون باید با عشقت بریم تا وسائلش رو تحویل بگیره،
منظورش از عشقم دلآرام بود؟ به طرف چرخیدم و با بدبینی و پرسیدم:
- عشقم؟ عشقم دیگه کیه؟
داشت با نیشخند نگاهم میکرد و با دیدن عکسالعمل من، نیشخندش تبدیل به یه لبخند شیطانی دندان نما شد و گفت:
- مگه چندتا دختر تو اون خونه هست که تو مث سگ دنبالش زوزه میکشی؟
و به حرف خودش قاه قاه خندید.
مردک بیشعور داشت منو مسخره میکرد انگار از من آتویی چیزی گرفته بود و کمی به اتفاقات دیشب مشکوک بودم، چیزی خاطرم نبود اما یعنی ممکن بود من سوتی داده باشم؟
اون ادامه داد:
- اما من میگم یکم بیشتر سعی کن، میتونی رامش کنی.
زیر چشمی نگاهش...
بعد با بداخلاقی گفت:
- وسائلتو نمیتونم همین الان بیارم چون باید با عشقت بریم تا وسائلش رو تحویل بگیره،
منظورش از عشقم دلآرام بود؟ به طرف چرخیدم و با بدبینی و پرسیدم:
- عشقم؟ عشقم دیگه کیه؟
داشت با نیشخند نگاهم میکرد و با دیدن عکسالعمل من، نیشخندش تبدیل به یه لبخند شیطانی دندان نما شد و گفت:
- مگه چندتا دختر تو اون خونه هست که تو مث سگ دنبالش زوزه میکشی؟
و به حرف خودش قاه قاه خندید.
مردک بیشعور داشت منو مسخره میکرد انگار از من آتویی چیزی گرفته بود و کمی به اتفاقات دیشب مشکوک بودم، چیزی خاطرم نبود اما یعنی ممکن بود من سوتی داده باشم؟
اون ادامه داد:
- اما من میگم یکم بیشتر سعی کن، میتونی رامش کنی.
زیر چشمی نگاهش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش