- تاریخ ثبتنام
- 6/8/22
- ارسالیها
- 1,958
- پسندها
- 4,706
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 17
ناصح که رخش دیده کف خویش بریده استدل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو، چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
هاتف به چه رو میکندم باز ملامت!
ناصح که رخش دیده کف خویش بریده استدل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو، چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنهاناصح که رخش دیده کف خویش بریده است
هاتف به چه رو میکندم باز ملامت!
امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگتو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها
تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بودامروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ
بر خاک شهیدان تو خار است علامت
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهایتا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود
غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود
آخر از حسرت بالای تو ای سرو روان
تا کیم خون دل از دیده روان خواهد بود
از عشق تو جان بی قراری دارمدست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا!!
نه با من دوست آن گفت و نه آن کردم**س.ت افتادم و در ان مستی
به زبانی که شرح ان نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا
همه حتی الورید و الشریان
دامن ز کفم میکشی و میروی امروزنه با من دوست آن گفت و نه آن کرد
که با دشمن توان گفت و توان کرد
گرفت از من دل و زد راه دینم
ز دین و دل گذشتم قصد جان کرد
تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بوددامن ز کفم میکشی و میروی امروز
دست من و دامان تو فردای قیامت
امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ
بر خاک شهیدان تو خار است علامت!