- ارسالیها
- 1,890
- پسندها
- 4,410
- امتیازها
- 22,673
- مدالها
- 23
- نویسنده موضوع
- #31
دستانش به شدت از ضربهها رنجیده بودند، از ضربه زدن دست کشید. از اتاق خارج شد و چشمان تماشاگرش به روی ارتمیس که روی صندلی نشسته بود و با لپتاپ خود ور میرفت افتاد. به سمتش قدم برداشت، پشت سرش ایستاد. آرتمیس سایه سنگین او را پشت سرش حس کرد و چشمانش را بست به سمت آرتا برگشت و به صندلی اشاره کرد و لب زد:
- بشین.
آرتا لبخندی به آرتمیس زد و لبخندش با همهی لبخندها متفاوت بود. شاید هنوز آرتمیس را نشناخته بود، البته حق هم داشت با لحن جدی لب زد:
- چیکار میکنی؟!
آرتمیس بدون این که سرش را بلند کند یا حرکتی کند لب زد:
- دارم طراحی ماموریت رو آماده میکنم.
آرتا دستانش را روی میز گذاشت و لب زد:
- کدوم ماموریت؟
آرتمیس سکوت کرده بود، سرش را بلند کرد. به چشمان سبز...
- بشین.
آرتا لبخندی به آرتمیس زد و لبخندش با همهی لبخندها متفاوت بود. شاید هنوز آرتمیس را نشناخته بود، البته حق هم داشت با لحن جدی لب زد:
- چیکار میکنی؟!
آرتمیس بدون این که سرش را بلند کند یا حرکتی کند لب زد:
- دارم طراحی ماموریت رو آماده میکنم.
آرتا دستانش را روی میز گذاشت و لب زد:
- کدوم ماموریت؟
آرتمیس سکوت کرده بود، سرش را بلند کرد. به چشمان سبز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش