- ارسالیها
- 1,890
- پسندها
- 4,410
- امتیازها
- 22,673
- مدالها
- 23
- نویسنده موضوع
- #61
آریا از جایش بلند شد و لب زد:
- اومدم حق رو دادم به تو، خب که چی؟! آخرش چی میشه؟!
آرتا دستش را به موهایش کشید و پوفی کشید و لب زد:
- آخرش چی میشه نداره، ما بیشتر از هر کسی به آرتمیس نیاز داریم.
آریا دستش را در جیب شلوارش فرو کرد و لب زد:
- اون باید اونجا بمونه حتی اگه اینجا بهش نیاز باشه.
آرتا از جایش بلند شد و به سمت اتاقش قدم برداشت. برایش سخت بود برای اولین بار بود حرفش هیچ به کرسی نمینشست، وارد اتاقش شد. آنقدر عصبی بود که چهرهاش به خون نشسته بود. روی صندلی نشست و به آینه خیره شد، عطر تلخش را که به دست گرفت محکم به آینه کوبید. شیشه ادکلن روی زمین افتاد خورد شد و آینه را به هزار تکه تبدیل کرد. عطرش در هوا پیچید همانند عطر تلخ آرتمیس بود و این آرتا را...
- اومدم حق رو دادم به تو، خب که چی؟! آخرش چی میشه؟!
آرتا دستش را به موهایش کشید و پوفی کشید و لب زد:
- آخرش چی میشه نداره، ما بیشتر از هر کسی به آرتمیس نیاز داریم.
آریا دستش را در جیب شلوارش فرو کرد و لب زد:
- اون باید اونجا بمونه حتی اگه اینجا بهش نیاز باشه.
آرتا از جایش بلند شد و به سمت اتاقش قدم برداشت. برایش سخت بود برای اولین بار بود حرفش هیچ به کرسی نمینشست، وارد اتاقش شد. آنقدر عصبی بود که چهرهاش به خون نشسته بود. روی صندلی نشست و به آینه خیره شد، عطر تلخش را که به دست گرفت محکم به آینه کوبید. شیشه ادکلن روی زمین افتاد خورد شد و آینه را به هزار تکه تبدیل کرد. عطرش در هوا پیچید همانند عطر تلخ آرتمیس بود و این آرتا را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر