- ارسالیها
- 663
- پسندها
- 2,787
- امتیازها
- 14,773
- مدالها
- 12
- سن
- 18
- نویسنده موضوع
- #141
خواستم امیدوار بشم ولی خیره به نیمرخی که تمام رخ به فرهاد خیره بود ادامه داد:
- این چیزا دیگه کاری نداری و خیلی راحت میشه با یه شناسنامه جعلی و تقلبی اوکیش کرد.
خم شد و از روی میز شناسنامهی قهوهی تیره رو برداشت و سمتم گرفت.
- این شناسنامهی اصلیتِ. اون شناسنامه فرمالیته بود یا میشد گفت فقط مشخصاتش جایگزین شده بود وگرنه بقیهش درست بود.
با مکث و لرزون گفتم:
- منظورم از درسته چیه؟ اون اسم؟
دستی به پیشونیش کشید و با صدای زنگ در بلند شد و به سمتش رفت. نگاهی به شناسنامهم انداختم. هیچ هیچ همسری توش نبود. من با شناسنامهی سفید باهاش ازدواج کردم و ازش بچهدارم؟ دلش واسه بچهش نسوخت؟ نه اینها چرندِ فرهاد من اهل این چیزا نیست اصلاً نگه خوده اون مرد نگفت خیلی راحت میشه جعل کرد ساید خودش جعل...
- این چیزا دیگه کاری نداری و خیلی راحت میشه با یه شناسنامه جعلی و تقلبی اوکیش کرد.
خم شد و از روی میز شناسنامهی قهوهی تیره رو برداشت و سمتم گرفت.
- این شناسنامهی اصلیتِ. اون شناسنامه فرمالیته بود یا میشد گفت فقط مشخصاتش جایگزین شده بود وگرنه بقیهش درست بود.
با مکث و لرزون گفتم:
- منظورم از درسته چیه؟ اون اسم؟
دستی به پیشونیش کشید و با صدای زنگ در بلند شد و به سمتش رفت. نگاهی به شناسنامهم انداختم. هیچ هیچ همسری توش نبود. من با شناسنامهی سفید باهاش ازدواج کردم و ازش بچهدارم؟ دلش واسه بچهش نسوخت؟ نه اینها چرندِ فرهاد من اهل این چیزا نیست اصلاً نگه خوده اون مرد نگفت خیلی راحت میشه جعل کرد ساید خودش جعل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.