متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان برگرد جبران می‌کنم | حامی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Asal.k85
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 153
  • بازدیدها 6,978
  • کاربران تگ شده هیچ

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #131
جین مشکی و بوت‌های مشکی پاش بود... سر بلند کردم و از گوشه‌ی بازوی راست فرهاد نگاهی به اون‌ها که شاید تعدادشون به بیست نفر می‌رسید، انداختم.
اشک‌هام باز راه خودشون رو در پیش گرفتن، دو تا ون مشکی توی کوچه بود با دوتا بنز!
قفسه‌ی سینه‌م از ترس با شدت بالا و پایین می‌رفت، بغضی که بیخ خِرَم رو گرفته مانع نفس کشیدنم میشه. با آب دهن هم پایین نمی‌ره.
با صدای لرزون و بغض‌دار آروم لب زدم:
- ف... فرهاد!
دست راستش رو پشتش آورد و دستم رو توی دست بزرگش گرفت و فشرد، سعی داشت بهم دلگرمی بده.
- آوین... نمی‌تونیم در بریم من سرگرم‌شون می‌کنم تو در بره.
دستش رو بیشتر فشردم و با گریه و هق‌هق‌ گفتم:
- نه... نه حتی یه درصد هم فکر نکن که تنهات بزارم... من باهات می‌مونم، هر چی هم بشه!
با صدای آروم ولی جدی یه قدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #132
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #133
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #134
دست روی بینی‌ش از روی ماسک گذاشت و گفت:
- هیش! به همین زودی زدی زیره حرفت؟ فردا جواب همه چرا هات رو میدم... من نمی‌تونم روی زندگی بچه‌هام ریسک کنم، اوکی؟
نفهمیدم منظورش رو ولی سری تکون دادم.
همون‌طور که گفت دکتر اومد و زخم‌های فرهاد رو پانسمان کرد و بهش سرم وصل کرد، با توجه به اخطارهای دکتر به پسره که می‌گفت باید بره بیمارستان مثل این‌که وضع خیلی بدی داشت.
هر چی پسره رو التماس کردم فایده نداشت و در آخر گفت:
- فردا بعد ماجرا می‌فرستمش بیمارستان تا اون موقعه نمی‌میره.
با بغض زیر لب گفتم:
- نامرد.
بی‌توجه به وضعیت که داشتم به سمت فرهاد خوابیده روی مبل رفتم و روی زمین کنار کاناپه نشستم... دست راستش رو که سرم بهش وصل بود رو توی دستم گرفتم، بوسیدم و نوازش کردم.
با دست دیگه‌م صورتش رو لمس کردم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #135
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #136
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #137
با تموم شدن کارم دیگه حتی نمی‌تونستم از روی زمین جمع بخورم... درپوش پماد رو گذاشتم و اون طرف‌تر از خودم نزدیک میز رهاش کردم انقدر خسته و کوفته بودم که حتی نا نداشتم بلند بشم برم دست‌هام رو بشورم.
از پشت پخش شدم رو زمین و چشم‌هام رو آروم بستم و چند نفس عمیق کشیدم فکر این‌که ممکن فرهاد توی خوابیدن من بیدار بشه یا شاید بیفته نمی‌ذاشت حتی پلک روی هم بزارم.
انقدر بهش خیره شدم که عصر شب شد و اون پسره اومد... گشنه‌م بود توی این وضعیت نباید این‌طور باشه ولی واسه بچه‌م هم که شده باید چیزی بخورم.
بخصوص که خون زیادی ازم رفته بود و از گشنگی و ضعف هی سرم‌گیج می‌رفت همش حس این رو داشتم که سقف داره دور سرم می‌چرخه.

این ضعف انقدر طول کشید تا بی‌حال یه گوشه افتادم... انقدر بی‌حال بودم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #138
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #139
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Asal.k85

Asal.k85

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
663
پسندها
2,787
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #140
مکث کرد و دستی توی موهاش کشید و گفت:
- وقتی بیست و پنج سالم بود تازه دانشگاه تموم کردم و چون به عنوان کارآموز توی شرکتی کار می‌کردم همون‌جا هم استخدام شدم. به دختر رئیس شرکتم بدون این‌که بدونه دل بستم شغلش با شغل منی که یه حسابدار ساده بودم فرق داشت و اون چند باری که به دیدن پدرش می‌اومد می‌دیدمش و ازش خوش اومد. با پدرش صحبت کردم با توجه به شناختی که نسبت به من داشت اول مخالفت کرد ولی بعد گفت با خودش صحبت می‌کنه و نظرش رو میگه.
با نگاه خیره و سوزان نگاهم کرد و ادامه داد:
- بابات گفت واسه شغلت رفتی یه جا دیگه سرکار و چون اولین روزمه‌ت بزارم واسه وقتی از سرکار برگشتی منم گفتم باشه. بعضی وقت‌ها که دلم تنگ می‌شد می‌اومد و از دور هم که شده می‌دیدمت.
پوفی کشید.
- تو چشمت از اولش هم دنبال این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Asal.k85

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا