متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پایان ناپذیر | دارک نایت کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Dark night
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 1,212
  • کاربران تگ شده هیچ

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #31
خانوم سین❀ خانومِ سـین❀ M Merry برای شب یلداتون :973:

دم عمیقی از هوای مسموم اطرافش گرفت و به سختی سعی میکرد جلوی ریزش اشک‌هایش را بگیرد. سنگینی نگاه سول به شکل مزخرفی آزارش میداد اما جرعت سر بلند کردن نداشت.
با چندبار پلک زدن، سعی کرد خشکی عضلات صورتش را از بین ببرد و با لذت به پسر رنجور روبه‌رویش زل زد. نگاهش میخ سرخی خون بود و قلبش از شنیدن صدای ناله‌های و نفس‌های پر درد پسر سرشار از خوشی میشد. دستش را به آرامی بلند کرد و با کشیدن بر روی چهره استخوانی و سفتش، چندتار موی مزاحمش را کنار راند و از بین انگشتانش، به موهای سفید و نه چندان بلند ادریک زل زد. تکه موی سیاهش، بار دیگر خود را از دیگر دسته‌ موها رها کرد و با قرار گرفتن روی چشمش،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #32
با تکیه بر دستش، اندکی خود را جا به جا کرد تا فشار ناشی از بدنش را از روی پای مجروح‌اش بردارد. درد، امانش را بریده بود و تیر کشیدن‌های ناگهانی زخمش، تمام تلاش‌هایش برای خفه کردن ناله‌هایش را دود میکرد. بوی خون و خاک‌نم زده، نفس کشیدن را برایش هرلحظه سخت‌تر می‌کرد.
نگاه سول، پر بود از حس پیروزی و سرخوشی که نمیتوانست درک کند؛ بی شک، موجودی که در میان سیاهی خود را پنهان کرده بود از مشکل شدید روانی رنج میبرد! همان‌لحظه صدای ذوق زده سول، سکوت سنگین فضا را شکست:
- من بازی کردن رو دوست دارم!
لحنش همچون کودکی بود که از او، درمورد خوراکی مورد علاقه‌اش سوال پرسیده بودند. چهره ادریک با انزجار جمع شد و تنها در ذهن، خود را بابت پرسیدن چنین سوال احمقانه‌ای سرزنش میکرد! نفسش را درون سینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #33
کم‌کم چشمانش رو به بسته شدن میرفت و بدنش، انقدر بی حس و کرخت شده بود که دیگر نمیتوانست حتی انگشتانش را هم تکان بدهد. ذهنش خالی از هر فکر و اندیشه‌ای بود و ضربان کُند و آهسته قلبش، به گونه‌ای بود که فرقی با یک جسد نداشت. اکسیژنی در اطرافش یافت نمیشد قفسه‌ سینه‌اش درد می‌کرد. از میان پلک‌های نیمه بازش، به سیاهی که پشت سر می‌گذاشت زل زده بود.
در اخرین لحظه، زمانی که دیگر خود را برای مردن اماده کرده بود؛ فشاری که روی بدنش احساس میکرد به ناگه برداشته شد و از تاریکی، به روشنایی پا گذاشت!
سیاهی‌ها، همچون زمانی که قلمو را درون قوطی رنگی فرو برده و بیرون بیاوریم، لکه‌هایی شدند در میان تابلوی سفید؛ همان لحظه، با برخورد کمرش بر روی سطح زمین، صدای فریادش با صدای کوبش بدنش یکی شد.
درد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #34
پس از ماه‌ها من برگشتم!
خانوم سین❀ خانومِ سـین✿

همان لحظه صدای قدم‌هایی را شنید. سول، با بیخیالی درحالی که دستانش را روی کمرش به هم قفل کرده بود؛ آرام آرام به او نزدیک میشد. با افتادن سایه سیاهی بر پیکر پر زخمش، لای چشمانش را به سختی باز کرد و مردمک‌های لرزان و بی‌ثباتش را به چشمان پر از سرگرمی سول دوخت. پسرک اندکی خود را خم کرده بود و با دقت، جای به جای بدن سرخ شده ادریک را کاوش میکرد و در ذهن، منشا هر کدام از آن سرخی ها را حدس میزد.
ادریک، ناخودآگاه سعی کرد خود را از زیر نگاه خیره سول بیرون بکشد و با تکانی بر بدنش، به قصد بلند شدن دستانش را تکیه گاه بدنش کرد که با تیر کشیدن پایش، با صدای بلندی نفسش را حبس و لبش را گاز گرفت.
تمام بدنش به طور غیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا