متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 50.0%
  • خوب

    رای 4 33.3%
  • متوسط

    رای 1 8.3%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 3 25.0%
  • کیتو

    رای 1 8.3%
  • رانمارو

    رای 1 8.3%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 0 0.0%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    12
  • نظرسنجی بسته .

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #91
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #92
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
جوانه را کوبیدن= گربه را دم حجله کشتن
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #93
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #94
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #95
هانا با دستپاچگی خودش را جمع کرد و تپق‌زنان گفت:
- بـ... بهتر نیست که بشینیم پشت میز؟ همه دارن نگاهمون می‌کنن.
میکایلا لبخندی احمقانه زد:
- البته.
رانمارو با قصد قتل به آن خون‌آشام احمق خیره ماند و پشت سر هانا راه افتاد. از عمد کنار هانا نشست و دستش را پشت سر او روی مبل خاکستری نهاد. پاهای بلندش را روی هم انداخت و سلطه‌گری‌اش را نشان داد. میکایلا تمام و کمال منظور رانمارو را فهمید و سعی کرد که پا در محدوده‌ی رانمارو نگذارد. رانمارو نیشخندی درنده روی لب‌های پرش نشاند:
- از کی اومدی ژاپن؟
میکایلا به مبل خاکستری لم داد. سمت آئویی دست بلند کرد:
- سه‌تا نوشیدنـ... .
رانمارو حرف او را اصلاح کرد:
- دو تا با یه آب پرتقال و یه چیز کیک نسکافه‌ای!
با ابرو معنایی را به میکایلا رساند. میکایلا با دیدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #96
هانا با تصور میکایلا با لباس‌های مشهور یاکوزا و باندهای خلاف‌کاری باعث شد که خون به گونه‌های هانا بدود. قسمتی از وجودش شیفته‌ی پسران بد بود. لحظه‌ای طولانی ذهنش پر از صحنات عاشقانه شد. برای از بین بردن افکار منحرفانه‌اش سریع جرعه‌ای از آب پرتقال خنکش را نوشید. از کی تا به حال اینقدر منحرف شده بود؟
ترجیح داد که حواسش را به صحبت بین پسرها پرت کند. رانمارو چنگی لای موهای لخت سیاهش برد و آنها را عقب راند:
- رفتی تو دار و دسته‌ی ایچینوسه؟!
هانا حس کرد که به کلی از بحث کنار گذاشته شده است. توضیح کوچکی به میکایلا داد:
- نی سان تو هر جایی یه آشنا داره پس زیاد تعجب نکن.
میکایلا ابروان بلوند باریکش را به طاق چسباند و پایین آورد:
- اوه. که اینطور.
رانمارو سمت هانا برگشت و نگاهی مرگبار به هانا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #97
این طور نبود که قبیله هیمورا و خاندان‌های زیردستش تنها به شکار شیاطین سرگردان در دنیای انسان‌ها و یا تبعیدشان به دنیای شیاطین بپردازند. این شغل اولشان محسوب می‌شد. شغل بعدی که داشتند این بود که کمپانی پانیشرز را به راه انداختند تا امیدی باشد برای انسان‌هایی که قوانین را حامی زندگی از بین رفته‌شان نمی‌دیدند.
قوانینی که تنها هنرشان زورگویی به قشر ضعیف بود و بس. افراد قدرتمند قوانین را برای کنترل قشر ضعیف ساختند تا آنها را تحت کنترل خودشان بگیرند. پانیشرز برای ضعفا آب حیاتی بود بر قلب‌های مرده‌شان. راهی بود برای اینکه جان‌های سوخته‌شان را التیام ببخشند و بدانند که آن تفاله‌های قدرتمند بالاخره در همین دنیا به سزای خود می‌رسند.
کمپانی پانیشرز برای هر درخواست قتل دستمزد گرانی می‌گرفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #98
هانا نگاهی دیگر به میکایلای کنار گذاشته شده از صحنه انداخت. لبخندی لطیف روی لبان صورتی گردش نشست:
- فکر کنم امشب حوصله رفتن به نمایش مد رو نداشته باشم.
با نگاهی دلربا به میکایلا نگاه کرد و ادامه داد:
- بعد از مدت‌ها دور هم جمع شدیم. حیفه که بخوایم اینقدر سریع دوباره جدا بشیم.
رانمارو با اوقات تلخی لبان تو پرش را تر نمود:
- اوکی. هر جور که بخوای اما خودت حد و حدود رو می‌دونی. دائم باهام در تماس باش. اگه یه عوضی کثافت جلوت رو گرفـ... .
هانا انگشت روی لب‌های رانمارو گذاشت و با لبخند ادامه داد:
- می‌دونم! می‌دونم! اسپری فلفل رو تو صورتش خالی می‌کنم و ازش یه خواجه می‌سازم.
خیال رانمارو تا حدودی از سفارشاتش راحت شد. نگاهی تلخ به میکایلا کرد:
- برای دو سه ساعت خواهرم رو دستت می‌سپرم. اگه یه تار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #99
میکایلا ابروانش را بالا داد:
- نمی‌دونستم که بیمارستان بوده. حالا برای چی بستری بوده؟ قیافه‌اش که خوب می‌زد.
هانا مراقب بود که اطلاعات اضافه‌ای به میکایلا ندهد. همین گونه به عنوان یک دورگه در دهکده بعضاً مورد تبعیض قرار می‌گرفت. کمی کیف دستی سیاه چرم براقش را فشرد اما مراقب بود روی آن چروک نیفتد:
- با یکی شاخ به شاخ شد که اندازه‌اش نبود. اون طرف هم مستقیم داداشمو فرستاد بیمارستان.
میکایلا نتوانست جلوی خودش را بگیرد و خنده‌ای از میان لب‌هایش گریخت با دیدن نگاه خیره‌ی هانا لبخندش خشک شد:
- آمم. ببخشید. برام تصورش سخت بود که ببینم رانمارو از کسی کتک می‌خوره.
هانا هم سرش را به علامت تأیید تکان داد:
- نی سان تا حالا از کسی کتک نخورده. برای همین این چند روزه خیلی عصبیه.
میکایلا با درک این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
694
پسندها
3,757
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #100
هانا نفس آرامی کشید و سعی کرد که ابتکار عمل را به دست بگیرد:
- به نظرم همون پیاده‌روی خوبه.
لبخند ظریفی زد:
- بیا با هم بریم تا اومدن رانمارو یکم خرید کنیم و بعد برای یه شب بیایم خونه تو. نظرت چیه؟
حداقل اینگونه می‌توانست از بروز اشتباهات و سرزنش برادرش جلوگیری کند. میکایلا سری به تأیید تکان داد:
- به نظر خوبه. فقط من یه مقدار کار برای رسیدگی دارم.
هانا حساب و کتاب میکایلا را به یاد آورد. لبخندی زد و به سبک ژاپنی‌ها کمی سرش را خم کرد:
- البته. منتظرت می‌مونم.
میکایلا لبانش را تر کرد و برخاست تا به حساب و کتاب‌هایش برسد.
***

رانمارو در صندوق عقب ماشینش را بالا داد. یک پکیج اضطراری مخصوص عملیات را همیشه با ماشینش همراه داشت. یک دست لباس سیاه سنتی همراه نینجاتو، شوریکن، کونای، تتسوبیشی،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا