- ارسالیها
- 742
- پسندها
- 3,933
- امتیازها
- 17,773
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #211
***
یک هفته بعد
هانا با نفسنفس کنار رودخانهی جنگلی زانو زده بود. سرش را زیر آب فرو برد و با ولع جرعهجرعه آب نوشید. سرش را بالا آورد و نفس راحتی کشید. سرش را چرخاند. پدرش در حال پر کردن قمقمههایشان بود. هانا دو دستش را زیر آب فرو برد و صورتش را شست. با اینکه هوا کمی سرد و گزنده بود، هانا باز هم سرش را شست و موهای بلندش را پیچاند تا آب آن برود.
در این یک هفته در جنگل کوهستانی ترانسیلوانی آواره بودند. پدرش روی تخته سنگی بزرگ با خستگی به نقشهی قدیمی زل زده بود. در دل به لاریسا و آن اصیلزادگان خودخوانده لعن و نفرین فرستاد. هانا موهایش را زیر کلاه پشمی پنهان کرد. از کنار رود کوچک برخاست و کنار پدرش نشست و پاهای دردناکش را مالید. نگاهی به نقشه انداخت:
- بابا؟ میشه منم ببینمش؟
جیرو نقشه...
یک هفته بعد
هانا با نفسنفس کنار رودخانهی جنگلی زانو زده بود. سرش را زیر آب فرو برد و با ولع جرعهجرعه آب نوشید. سرش را بالا آورد و نفس راحتی کشید. سرش را چرخاند. پدرش در حال پر کردن قمقمههایشان بود. هانا دو دستش را زیر آب فرو برد و صورتش را شست. با اینکه هوا کمی سرد و گزنده بود، هانا باز هم سرش را شست و موهای بلندش را پیچاند تا آب آن برود.
در این یک هفته در جنگل کوهستانی ترانسیلوانی آواره بودند. پدرش روی تخته سنگی بزرگ با خستگی به نقشهی قدیمی زل زده بود. در دل به لاریسا و آن اصیلزادگان خودخوانده لعن و نفرین فرستاد. هانا موهایش را زیر کلاه پشمی پنهان کرد. از کنار رود کوچک برخاست و کنار پدرش نشست و پاهای دردناکش را مالید. نگاهی به نقشه انداخت:
- بابا؟ میشه منم ببینمش؟
جیرو نقشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش