متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان خون کور: پانیشرز | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 50.0%
  • خوب

    رای 4 33.3%
  • متوسط

    رای 1 8.3%
  • ننویس جانم. ننویس! :)

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 3 25.0%
  • کیتو

    رای 1 8.3%
  • رانمارو

    رای 1 8.3%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 0 0.0%
  • ایچیرو

    رای 0 0.0%
  • جیرو

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    12
  • نظرسنجی بسته .

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #211
***
یک هفته بعد
هانا با نفس‌نفس کنار رودخانه‌ی جنگلی زانو زده بود. سرش را زیر آب فرو برد و با ولع جرعه‌جرعه آب نوشید. سرش را بالا آورد و نفس راحتی کشید. سرش را چرخاند. پدرش در حال پر کردن قمقمه‌هایشان بود. هانا دو دستش را زیر آب فرو برد و صورتش را شست. با اینکه هوا کمی سرد و گزنده بود، هانا باز هم سرش را شست و موهای بلندش را پیچاند تا آب آن برود.
در این یک هفته در جنگل کوهستانی ترانسیلوانی آواره بودند. پدرش روی تخته سنگی بزرگ با خستگی به نقشه‌ی قدیمی زل زده بود. در دل به لاریسا و آن اصیل‌زادگان خودخوانده لعن و نفرین فرستاد. هانا موهایش را زیر کلاه پشمی پنهان کرد. از کنار رود کوچک برخاست و کنار پدرش نشست و پاهای دردناکش را مالید. نگاهی به نقشه انداخت:
- بابا؟ می‌شه منم ببینمش؟
جیرو نقشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #212
خاک کمی از سوراخ بیرون ریخته بود. جیرو دستش را جلوی آن گرفت. جریان هوای سرد کمی صورتش را نوازش کرد. بوی پوسیدگی و مرگ نوید یافتن راه درست را به نیمه‌شیطان میانسال و ساحره‌ی جوان می‌داد. جیرو با نوک چاقو شروع به حفر کردن و گشاد کردن ورودی نمود. جا به اندازه‌ی رد شدن سینه‌خیز یک نفر بود.
چراغ‌قوه‌ی فلزی را از کیف کمری‌اش درآورد و به داخل نور آبی کمرنگ و سرد را انداخت. کمی جلوتر دوباره یک جسد در تونل گیر کرده بود. جیرو اخمی کرد. با اینکه دوست نداشت هانا را جلوتر از خود بفرستد، اما چاره‌ای نداشت:
- هانا؟! قدرت جذب اجساد تو چقدره؟
هانا اخم کوچکی کرد و لب پایینش را بیرون داد:
- تا حالا حد محدویتش رو تست نکردم ولی به گمونم هنوز جا برای جذبشون زیاد دارم.
جیرو از رود کوچک رد شد و کوله‌اش را گرفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #213
جیرو دستی لای موهای خاکی و کوتاهش کشید و آنها را عقب راند. از داخل کوله‌اش یک مهتابی کوچک اضطراری درآورد و روشن نمود. نور سفید تاریکی منحوس مرگ را درنوردید. با دیدن ساختمان نیمه ویران کنارشان، چشمان جیرو گشاد شد. ساختمان سنگی قدیمی غرق در ریشه‌های بلند و پیچیده‌ی گیاهان بود. جیرو نگاهش را به زمین دوخت. زیر پایشان سنگ‌فرشی شکسته و تکه‌تکه زمین را می‌پوشاند. قطعات اسکلت در هر سو ریخته بود. یکی از اسکلت‌ها در لای ریشه‌ی گیاهان گیر کرده بود. ریشه‌های بدطینت از حدقه‌ی چشمان سرباز مرده بیرون زده بودند. گویی طبیعت به آن دو نفر نهایت کارشان را هشدار می‌داد.
هانا قمقمه‌اش را درآورد و نیمی از آن را سر کشید. آرام برخاست و با پشت دست دهانش را خشک نمود:
- کجاییم؟!
جیرو مهتابی را چرخاند و به آوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #214
جیرو آغوشش را برای گرفتن هانا باز کرده بود. هانا منظور پدرش را دریافت و با گونه‌هایی سرخ شده از خجالت زیر لب زمزمه کرد:
- من دیگه یه بچه نیستم!
اما با این حال در آغوش بزرگ پدرش فرو رفت. جیرو یک دستش را دور کمر هانا حلقه کرد و غرغرهای دختر کوچکش را نادیده گرفت. لبخندی روح‌وار برای لحظه‌ای کوتاه لبان کلفت مردانه‌اش را کشید:
- گردنم رو محکم بگیر!
هانا طبق دستور پدرش عمل کرد. در کمتر از یک ثانیه جیرو طناب را گرفت و پایین پرید. هانا محکم به گردن پدرش چسبیده بود. موهای خیس از عرق و خاکش به پرواز درآمد. جیرو با قدرت و هنرنمایی سیصد متر را با دو پرش به انتها رساند و طناب را رها کرد. در آخر روی شیب استخوان‌ها پرید و صد متر دیگر را به پایین لغزید.
استخوان‌های کوچک و بزرگ به اطراف پرت می‌شدند و شیب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #215
شوالیه‌ی مرگ هانا به خوبی با جادوی نکرومنسی پرورش یافته بود اما قیمت آن برای هانا گزاف بود.تقریباً تمام اسکلت‌هایی را که جذب کرده بود، به خورد شوالیه رفت تا به کیفیت مطلوب و مورد نظر هانا برسد. هانا پشت پدرش با احتیاط راه افتاد. هر از گاهی بارقه‌ای کوچک از سقف پایین می‌آمد اما تاریکی آنقدر غلیظ بود که به زحمت به زمین می‌رسید. جیرو تخمین زد که ارتفاع تا سقف تقریباً دو کیلومتر است.
چشمان زردش را تنگ کرد پیکری غول‌آسا و قطور تا به سقف می‌رسید. هانا نور چراغ‌قوه‌اش را روی آن پیکر قطور و درهم پیچیده انداخت. چشمان دو نفر از حیرت گشوده شد. ساقه‌های زنده و تپنده‌ی خار تا سقف بالا رفته بودند. اسکلت‌های مردگان در لابه‌لای ساقه‌های خار شوم بیرون زده بود. قدم‌های هر دو نفر متوقف شد. جیرو می‌توانست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #216
دو روز بعد

هانا با پیشانی پر از عرق و نفس نفس از زیر یک ساقه‌ی خار سرخ و سیاه رد شد. در آخر دست خاکی پدرش را گرفت و خودش را از تخته سنگ بالا کشید و ناله زد:
- من... دیگه... نمی‌تونم!
پدرش ضربه‌ای آرام به کمر او زد:
- سرت رو بیار بالا!
هانا کمر را راست کرد و مبهوت ماند. آنها در این دو روز درون ویرانه‌های یک قصر و انبوهی از اسکلت سربازان نژادهای مختلف و ساقه‌های غول‌آسای خار آواره بودند و در نهایت... به اتاق تاج و تخت رسیدند. سریری بلند و طلافام در بالای پله‌های مرمرین شکسته، زیر بارقه‌ی نور خورشید قدعلم کرده بود. هانا آب دهانش را قورت داد. اسکلتی روی سریر سرش را سمت دست مشت کرده‌اش چرخانده بود. زنجیرهای نقره‌ای دور تا دور بدنش و به زمین و سریر بسته شده بود. پرهای سفید خاک‌آلود در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #217
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #218
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #219
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

اونایی که نگرفتن جمله‌ی آخر رانمارو اشاره داره به قتل‌های بشکه‌ای مافیا که آدما رو می‌کشتن و مینداختن تو بشکه و یه راست تو دریا.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
693
پسندها
3,748
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #220
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا