- تاریخ ثبتنام
- 3/7/21
- ارسالیها
- 1,487
- پسندها
- 26,176
- امتیازها
- 61,573
- مدالها
- 56
از خدا دور افتاده بودم؛ای دوست غم تو سربه سر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه و سوز دل نمیدانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا
خدا را با خودت به خانهی من آوردی
از خدا دور افتاده بودم؛ای دوست غم تو سربه سر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه و سوز دل نمیدانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا
ای که همه نگاه من خورده گره به روی تواز خدا دور افتاده بودم؛
خدا را با خودت به خانهی من آوردی
اي عشق! چه دردي تو؟ كه درمانت نيست اي جان! به چه زنده اي؟ كه جانانت نيستای که همه نگاه من خورده گره به روی تو
ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو
ای کاش مرا چشم تماشا بادااي عشق! چه دردي تو؟ كه درمانت نيست اي جان! به چه زنده اي؟ كه جانانت نيست
آدميزاد اگر بي ادب است آدم نيستای کاش مرا چشم تماشا بادا
یک لحظه زمانه با دل ما بادا
هر روز که می رود به خود می گویم
امروز نبود، کاش فردا بادا
انارم دانه دانه دانه دانه دانه غم دارمآدميزاد اگر بي ادب است آدم نيست
فرق در بين بني آدم و حيوان ادب است
آواره همچو خار هراسان ز باد م**س.تانارم دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم
کسی تا نشکنم راز نهانم را نمیداند
این چهل و سه دلی را که دلم تقدیم کردآواره همچو خار هراسان ز باد م**س.ت
خاکستر خیال ز دستم عنان گسست
آسمان نگاه خسته ی من خانه ی ابر های بارانزاستاین چهل و سه دلی را که دلم تقدیم کرد
سرسره میساخت دلدار و این دلها سرید