کاکل شکست و شد گره کار بسته ترکربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کودکت هم مرید چشمت شدکاکل شکست و شد گره کار بسته تر
کار دل شکسته ما شد شکسته تر
ابرو گشاده بود و مرا کار بسته بود
بر زد گره بر ابرو و شد کار بسته تر
کلک مشکین تو روزی که زما یاد کندکودکت هم مرید چشمت شد
نام من را بروی او بگذار
بعدمرگم ،سری به خانه بزن
زندگی تر کنی حضورم را
کار با جذبه ی عشق است عزیزان ور نهکلک مشکین تو روزی که زما یاد کند
ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
کاکل شکست و شد گره کار بسته ترکار با جذبه ی عشق است عزیزان ور نه
بوی پیراهن یوسف گرهی بر باد است
کاهش جان من این شعر من استکاکل شکست و شد گره کار بسته تر
کار دل شکسته ما شد شکسته تر
ابرو گشاده بود و مرا کار بسته بود
بر زد گره بر ابرو و شد کار بسته تر
کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبارکاهش جان من این شعر من است
آرزو میکردم
که تو خواننده شعرم باشی
راستی شعر مرا میخوانی؟
نه، دریغا، هرگز
باورم نیست که خواننده شعرم باشی
کاشکی شعر مرا میخواندی
کردم سفر از کوی تو شاید روی از یادکبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبار
در این دنیای تودرتو،تو دیگر از چه مینالی
یکی را دوستش داری که او دنبال غیر از توست
کجا دیدی جهانی را به این شوریده احوالی