نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با حرف گ

  • نویسنده موضوع ARYA-T
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 82
  • بازدیدها 1,833
  • کاربران تگ شده هیچ

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #21
گر رفته باشم زین جهان بازآیدم رفته روان
گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری
 
امضا : FakhTeh

Tara Motlagh

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
305
پسندها
1,022
امتیازها
6,833
مدال‌ها
10
  • #22
گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
از این دوگانگی ست که بس درد می‌کشم

سویَم میا و روح پریشان من مخوان
اوراق کهنه‌ای ز کتابی مشوشم
 
امضا : Tara Motlagh

Deleted

کاربر فعال
سطح
37
 
ارسالی‌ها
1,488
پسندها
26,290
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
  • #23
گاه باید روئید، از پسِ آن باران
گاه باید خندید، بر غمی بی‌‌پایان...
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #24
گاه باید روئید، از پسِ آن باران
گاه باید خندید، بر غمی بی‌‌پایان...
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
 
امضا : m.sina

Tara Motlagh

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
305
پسندها
1,022
امتیازها
6,833
مدال‌ها
10
  • #25
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود
وقتی حضور آینه کمرنگ می‌شود

وقتی میانۀ بلوا سکوت دوست
در جان گوش‌های کَرَم زنگ می‌شود
 
امضا : Tara Motlagh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #26
گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود
وقتی حضور آینه کمرنگ می‌شود

وقتی میانۀ بلوا سکوت دوست
در جان گوش‌های کَرَم زنگ می‌شود
گوسفندی برد این گرگ معود هر روز
گوسفندان دگر خیره درو می‌نگرند
 
امضا : FakhTeh

Deleted

کاربر فعال
سطح
37
 
ارسالی‌ها
1,488
پسندها
26,290
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
  • #27
گوسفندی برد این گرگ معود هر روز
گوسفندان دگر خیره درو می‌نگرند
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
 

Deleted

کاربر فعال
سطح
37
 
ارسالی‌ها
1,488
پسندها
26,290
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
  • #28
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم...
 

Deleted

کاربر فعال
سطح
37
 
ارسالی‌ها
1,488
پسندها
26,290
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
  • #29
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم...
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می‌لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می‌توانم... بشنو و باور مکن!
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #30
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می‌لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می‌توانم... بشنو و باور مکن!
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام
 
امضا : m.sina

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
99
بازدیدها
2,790
پاسخ‌ها
168
بازدیدها
3,220
پاسخ‌ها
100
بازدیدها
2,131
پاسخ‌ها
107
بازدیدها
2,391
پاسخ‌ها
99
بازدیدها
1,923
پاسخ‌ها
105
بازدیدها
2,285
پاسخ‌ها
128
بازدیدها
2,665

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا