مشاعره مشاعره با حرف ه

[m.sina]

هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد
وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟

همچو بوی‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من
می‌شود لوح هوا آیینهٔ تمثال من

داده‌ای مشتی غبارم را به باد اما هنوز
خاک می‌ربزد به فرق عالمی اقبال من

 

[ملکه جهنمی❄]

هرکس به طریقی دل ما می‌شکند
بیگانه جدا، دوست جدا می‌شکند

 

[m.sina]

هرکس به طریقی دل ما می‌شکند
بیگانه جدا، دوست جدا می‌شکند

هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در عاشقان که شب باز کنند

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند

 

[Jan.Sakht]

هر آنچه می طلبی ، از گشاده رویان خواه

که فیض صبح دهد، جبهه ‌ای که بی چین است

 

[m.sina]

هر آنچه می طلبی ، از گشاده رویان خواه

که فیض صبح دهد، جبهه ‌ای که بی چین است

هیچ راهی نیست با زندان خود خو کرده ام
هر دری هم باز بود از بخت من دیوار شد

بعد از این با هیچ لبخندی نمی لرزد دلم
بعد دیدار تو ای گل گل به چشمم خار شد

 

[ملکه جهنمی❄]

هزاربار مرا گفته‌ای بپرس از عشق
هزاربار تو را گفته‌ام سؤالی نیست

 

[m.sina]

هزاربار مرا گفته‌ای بپرس از عشق
هزاربار تو را گفته‌ام سؤالی نیست

هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب است

سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است

 

[ملکه جهنمی❄]

هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب می‌بینم

 

[m.sina]

هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب می‌بینم

همچو بوی‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من
می‌شود لوح هوا آیینهٔ تمثال من

داده‌ای مشتی غبارم را به باد اما هنوز
خاک می‌ربزد به فرق عالمی اقبال من

 

[fateme_sa]

همچو بوی‌گل ز بس بی‌پرده است احوال من
می‌شود لوح هوا آیینهٔ تمثال من

داده‌ای مشتی غبارم را به باد اما هنوز
خاک می‌ربزد به فرق عالمی اقبال من

هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفسِ تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من...

سهراب سپهری