- تاریخ ثبتنام
- 15/7/22
- ارسالیها
- 444
- پسندها
- 1,947
- امتیازها
- 12,213
- مدالها
- 9
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی
مهر رفت و ماه آباننیز آرامم نکرد
مهر رفت و ماه آباننیز آرامم نکرد
سودای عشق خوبان از سربدر کن ای دلسعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی
مهر رفت و ماه آباننیز آرامم نکرد
سیری مباد سوخته تشنه کام راسودای عشق خوبان از سربدر کن ای دل
در کوی نیک نامی لختی گذر کن ای دل
دنیی و دین و دانش در کار عشق کردی
زین کار غصه بینی کار دگر کن ای دل
سخت نازک گشت جانم از لطافتهای عشقسیری مباد سوخته تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه شیرین گوار توست
بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
سر در رهش نهادم و کاری به سر نرفتسوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
سالها رفت و ز یادم نرود دوست هنوزسر در رهش نهادم و کاری به سر نرفت
با او به هیچ حیله مرا دست در نرفت
پایم ز دست رفت و نیامد رهم به سر
در راه او برفت سرم پا اگر نرفت
سرمایه دین و دل به غارت دادمسالها رفت و ز یادم نرود دوست هنوز
تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنوز
بنده دیگه با س یاد ندارمسرمایه دین و دل به غارت دادم
سود دو جهان را به خسارت دادم
سوگند ز می هزار پی خوردم و باز
میخوردم و ایمان به کفارت دادم
سرسبز بود خاک که آبش یار استبنده دیگه با س یاد ندارم
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چهها کرد