- ارسالیها
- 1,815
- پسندها
- 9,062
- امتیازها
- 31,973
- مدالها
- 19
- نویسنده موضوع
- #21
گاهی دلم میخواهد در این شلوغی و درگیریهای زندگی، یک کافهی خلوت پیدا کنم و با کتابی که تازه گرفتم، خودم را به قهوهای گرم دعوت کنم.
گاهی دلم میخواهد آرزوهایی که دفن کردم را از زیر خاکسترهای قلبم، بیرون بکشم و ساعتها دربارهشان بیاندیشم و به چهره رنگ پریدهشان، زل بزنم.
گاهی دلم میخواهد دلم را از قفسه دربیارم و دستی بر بالهای شکستهاش بکشم، خاکسترها و کینههای درونش را بتکانم و دوباره، پریدن یادش دهم.
گاهی چقدر سخت است باور کنم بیشتر با خود غریبه شدهام؛ روح چروک شدهام، چقدر از رویاهایم دور شده است.
مثل اولین قلپ خوردن چایی داغ، باید شروع کنم به اولینبارها را شروع کردن؛ گاهی تنها منتظر بار اولیم تا شروع کنیم به دوباره زندگی کردن... بار اول سخت و پر فکر و خیال است، اما...
گاهی دلم میخواهد آرزوهایی که دفن کردم را از زیر خاکسترهای قلبم، بیرون بکشم و ساعتها دربارهشان بیاندیشم و به چهره رنگ پریدهشان، زل بزنم.
گاهی دلم میخواهد دلم را از قفسه دربیارم و دستی بر بالهای شکستهاش بکشم، خاکسترها و کینههای درونش را بتکانم و دوباره، پریدن یادش دهم.
گاهی چقدر سخت است باور کنم بیشتر با خود غریبه شدهام؛ روح چروک شدهام، چقدر از رویاهایم دور شده است.
مثل اولین قلپ خوردن چایی داغ، باید شروع کنم به اولینبارها را شروع کردن؛ گاهی تنها منتظر بار اولیم تا شروع کنیم به دوباره زندگی کردن... بار اول سخت و پر فکر و خیال است، اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.