- ارسالیها
- 1,815
- پسندها
- 9,062
- امتیازها
- 31,973
- مدالها
- 19
- نویسنده موضوع
- #41
به این فکر میکردم نمیشود دنیا واژگون شود؟ تو جای من اشتباهِ گذشته شوی و قلم به دست بگیری و برای بهتر کردن حال دلات، هرکاری کنی.
آنوقت من هم مثل تو خود را به نفهمی بزنم و همچنان با ظاهری مغرور، با دست پس بزنم و با پا پیش بکشم!
هربار که سمتم بیایی، فخر بفروشم و راهم را کج کنم. مدام فکرت را درگیر خود کنم و نگذارم از من، دور شوی؛ اما خود از تو دور باشم.
میدانی؟ کاش میشد روزی میآمد، آن کسی که خیالش از عشقش راحت باشد، هردویمان باشیم نه فقط تو!
آنوقت من هم مثل تو خود را به نفهمی بزنم و همچنان با ظاهری مغرور، با دست پس بزنم و با پا پیش بکشم!
هربار که سمتم بیایی، فخر بفروشم و راهم را کج کنم. مدام فکرت را درگیر خود کنم و نگذارم از من، دور شوی؛ اما خود از تو دور باشم.
میدانی؟ کاش میشد روزی میآمد، آن کسی که خیالش از عشقش راحت باشد، هردویمان باشیم نه فقط تو!