متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌های در اشتباهِ گذشته ماندن | Aby کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aby_ZM

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,815
پسندها
9,043
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #41
به این فکر می‌کردم نمی‌شود دنیا واژگون شود؟ تو جای من اشتباهِ گذشته شوی و قلم به دست بگیری و برای بهتر کردن حال دل‌ات، هرکاری کنی.
آن‌وقت من هم مثل تو خود را به نفهمی بزنم و همچنان با ظاهری مغرور، با دست پس بزنم و با پا پیش بکشم!
هربار که سمتم بیایی، فخر بفروشم و راهم را کج کنم. مدام فکرت را درگیر خود کنم و نگذارم از من، دور شوی؛ اما خود از تو دور باشم.
می‌دانی؟ کاش میشد روزی می‌آمد، آن کسی که خیالش از عشقش راحت باشد، هردویمان باشیم نه فقط تو!
 
امضا : Aby_ZM

Aby_ZM

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,815
پسندها
9,043
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #42
همه‌چیز، شرط دارد!
زنگ بزنی، زنگ میزند. پیغام بدهی، پیغام می‌دهد. دلتنگ شوی، دلتنگت می‌شود.
فقط این عاشق بودنِ لعنتی است که شامل هیچ قانون و تبصره‌ای نمی‌شود.
اگر بفهمد عاشقی، بار و بندیل‌اش را جمع می‌کند و می‌رود.
 
امضا : Aby_ZM

Aby_ZM

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,815
پسندها
9,043
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #43
کاش اشتباهِ گذشته‌ی من، اندکی باهوش بود! فکر می‌کرد همیشه هستم؛ می‌تواند مرا بی‌خبر بگذارد؛ می‌تواند همیشه، سرم داد بزند؛ همیشه سرد رفتار کند؛ همیشه باید من خوشحال‌اش کنم و او، وظیفه‌ای ندارد؛ نفر اول روزهای بد و نفر آخر روزهای خوشی بودن... .
او ندانست و نفهمید که چه شد. دل عاشق مرا بُرد و بُرد و بُرد که دیگر، به جایی رسید که از همه‌چیز بُرید! دیگر دیر شده، من شدم دلبر کسی که دل‌اش برایم می‌رود؛ تو شدی اشتباهِ گذشته‌ی من که فرصتی دوباره می‌خواهد، تا باز هم آن توجه و محبت را حس کند.
 
امضا : Aby_ZM
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا