ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 12/4/24 #91 قاصد زبرم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 2/5/24 #92 Delaram*☆♡ گفت قاصد زبرم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندار کلیک کنید تا باز شود... قلب بیحاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر ای صبا نکهَتی از کوی فانی به من آر زار و بیمارِ غمم راحت جانی به من آر امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت قاصد زبرم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندار کلیک کنید تا باز شود... قلب بیحاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر ای صبا نکهَتی از کوی فانی به من آر زار و بیمارِ غمم راحت جانی به من آر
فلورا. کاربر حرفهای سطح 14 ارسالیها 1,963 پسندها 4,710 امتیازها 28,973 مدالها 17 4/5/24 #93 m.sina گفت قلب بیحاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر ای صبا نکهَتی از کوی فانی به من آر زار و بیمارِ غمم راحت جانی به من آر کلیک کنید تا باز شود... قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد ولی دشت بیاضی کلیک کنید تا باز شود... امضا : فلورا.
m.sina گفت قلب بیحاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر ای صبا نکهَتی از کوی فانی به من آر زار و بیمارِ غمم راحت جانی به من آر کلیک کنید تا باز شود... قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد ولی دشت بیاضی کلیک کنید تا باز شود...
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 5/5/24 #94 قصه پنهان ما افسانه شد این هم خوشست پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را امضا : m.sina
قصه پنهان ما افسانه شد این هم خوشست پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 14/5/24 #95 m.sina گفت قصه پنهان ما افسانه شد این هم خوشست پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را کلیک کنید تا باز شود... قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی؛ بیش میازار مرا
m.sina گفت قصه پنهان ما افسانه شد این هم خوشست پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را کلیک کنید تا باز شود... قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی؛ بیش میازار مرا
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 2/6/24 #96 Delaram*☆♡ گفت قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی؛ بیش میازار مرا کلیک کنید تا باز شود... قبله عشاق طاق ابروی یار است و بس مذهب این دلدادگان را عشق دلدار است و بس هر کسی باشد بذوقی زنده و عشاق را آنچه دارد زنده ذوق دیدن یار است و بس امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی؛ بیش میازار مرا کلیک کنید تا باز شود... قبله عشاق طاق ابروی یار است و بس مذهب این دلدادگان را عشق دلدار است و بس هر کسی باشد بذوقی زنده و عشاق را آنچه دارد زنده ذوق دیدن یار است و بس
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 6/6/24 #97 قاعدهٔ قد تو فتنه به پا کردن است مشغلهٔ زلف تو بستن و واکردن است
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 19/6/24 #98 Delaram*☆♡ گفت قاعدهٔ قد تو فتنه به پا کردن است مشغلهٔ زلف تو بستن و واکردن است کلیک کنید تا باز شود... قصه دلتنگیت را خوب من بگذار و بگذر گریه دریاچه ها را تا به دامانت نبینم کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت قاعدهٔ قد تو فتنه به پا کردن است مشغلهٔ زلف تو بستن و واکردن است کلیک کنید تا باز شود... قصه دلتنگیت را خوب من بگذار و بگذر گریه دریاچه ها را تا به دامانت نبینم کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 19/6/24 #99 قدر اهل درد، صاحب درد میداند که چیست مرد صاحب درد، درد مرد میداند که چیست!
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 24/6/24 #100 Delaram*☆♡ گفت قدر اهل درد، صاحب درد میداند که چیست مرد صاحب درد، درد مرد میداند که چیست! کلیک کنید تا باز شود... قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی که عقل بر سر بازار عشق حیران است وجود آدمی از عشق میرسد به کمال گر این کمال نیابی کمال نقصان است امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت قدر اهل درد، صاحب درد میداند که چیست مرد صاحب درد، درد مرد میداند که چیست! کلیک کنید تا باز شود... قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی که عقل بر سر بازار عشق حیران است وجود آدمی از عشق میرسد به کمال گر این کمال نیابی کمال نقصان است