مشاعره مشاعره با حرف ق

[ملکه جهنمی❄]

قدر مجموعهٔ گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

 

[.MOON.]

قدرت شاهان ز تسلیم فقیران بیش نیست
قصر سلطان امن‌تر ازکلبهٔ درویش نیست‌

طاهر آن دامان کزو دست امیدی دور نه
قادر آن سلطان کزو قلب فقیری ریش نیست

 

[ملکه جهنمی❄]

قدر مجموعهٔ گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

 

[.MOON.]

قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان

گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم

 

[بَهآرنارنج]

قدر اهل درد، صاحب درد می‌داند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد می‌داند که چیست!

 

[m.sina]

قدر اهل درد، صاحب درد می‌داند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد می‌داند که چیست!

قصه پنهان ما افسانه شد، این هم خوش است
پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را

این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود
کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را

 

[ELMIRA.MORADI]

قصه پنهان ما افسانه شد، این هم خوش است
پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را

این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود
کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را

قلب هر خاکی که بشکافد، نشانش عاشقی ست
هر گلی که غنچه زد، نامش شقایق می شود

 

[m.sina]

قلب هر خاکی که بشکافد، نشانش عاشقی ست
هر گلی که غنچه زد، نامش شقایق می شود

در کار زمانه هر که بیکارتر است
از عاقبت کار خبردارتر است

از باده ی غفلت از غم دهر حزین
هشیارتر است هرکه سرشارتر است

 

[ملکه جهنمی❄]

قربان آن غارتگرم کان دل نه تنها می برد
تاراج جان هم می کند، دل را به یغما می برد

 

[m.sina]

قربان آن غارتگرم کان دل نه تنها می برد
تاراج جان هم می کند، دل را به یغما می برد

قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی
که عقل بر سر بازار عشق حیران است

وجود آدمی از عشق می‌رسد به کمال
گر این کمال نیابی کمال نقصان است