- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 853
- پسندها
- 5,516
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #661
رضا نفس عمیقی کشید.
- هر چی پشت در اتاقت میاومدم، در رو باز نمیکردی و نمیذاشتی کاری بکنیم، میگفتم حتماً توی درسهات مشکل پیدا کردی، میگفتم بالاخره خود سارینا حلش میکنه اگه غیر از این بود میاومد حرف میزد، اما نیومدی من هم کاری نکردم.
به خاطر حماقتم جوابی نداشتم بدهم. آن زمان با خودخواهی عزیزانم را نمیدیدم و خودم را تنها و بییاور میدانستم که کسی را برای یاری ندارد درحالی که رضا بیرون از اتاق برای همدلی وجود داشت، اما من اجازه نزدیکی نمیدادم.
- سارینا! دیگه نمیذارم اتفاقی بیفته که چنین تصمیمی بگیری، نمیذارم کم بیاری، باید قول بدی هر وقت هر مشکلی داشتی بیایی پیش خودم، شاید نتونم حل کنم اما لااقل پای حرفهات که میشینم.
- میدونم داداش! میدونم، تو اثبات شدهای برام، من از اولش...
- هر چی پشت در اتاقت میاومدم، در رو باز نمیکردی و نمیذاشتی کاری بکنیم، میگفتم حتماً توی درسهات مشکل پیدا کردی، میگفتم بالاخره خود سارینا حلش میکنه اگه غیر از این بود میاومد حرف میزد، اما نیومدی من هم کاری نکردم.
به خاطر حماقتم جوابی نداشتم بدهم. آن زمان با خودخواهی عزیزانم را نمیدیدم و خودم را تنها و بییاور میدانستم که کسی را برای یاری ندارد درحالی که رضا بیرون از اتاق برای همدلی وجود داشت، اما من اجازه نزدیکی نمیدادم.
- سارینا! دیگه نمیذارم اتفاقی بیفته که چنین تصمیمی بگیری، نمیذارم کم بیاری، باید قول بدی هر وقت هر مشکلی داشتی بیایی پیش خودم، شاید نتونم حل کنم اما لااقل پای حرفهات که میشینم.
- میدونم داداش! میدونم، تو اثبات شدهای برام، من از اولش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.