- تاریخ ثبتنام
- 22/5/21
- ارسالیها
- 383
- پسندها
- 1,302
- امتیازها
- 8,563
- مدالها
- 9
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #71
چشم غرهای بهش رفتم و گفتم:
- اول اینکه خدا نکنه! بعدشم این مشکی خالی نیست که بالاش طرح داره خیلی هم شیکه، کی گفته مشکی فقط واسه عزاداریه؟
فروشنده مانتو رو اُوُرد و بعد از پوشیدن تصمیم گرفتم همینو بخرم. زینب هم مانتو خرید اما بهار هنوز پسندش نشده بود.
زینب: هنوز یه ماه دیگه عیده ولی همه جنساشونو اُوُردن.
- آره دقیقاً، چقدر زود شروع کردن به جنس اُوُردن.
بهار: واسه ما که بد نشد همینجا واسه عیدمون لباس میخریم.
تأیید کردیم. بهار دوتا مانتو دیگه هم خرید منم یه مانتوی دیگه خریدم. شلوار و شالی که به مانتوهام میاومد خریدم. بهار با دودلی شال صورتی سفیدی رو روی سرش فیکس میکرد، وقتی دید دارم نگاهش میکنم با شک گفت:
- رایا این خوبه؟ به مانتوم میاد؟
شالش خوشگل بود ولی از اونجایی که مانتوش سفید بود...
- اول اینکه خدا نکنه! بعدشم این مشکی خالی نیست که بالاش طرح داره خیلی هم شیکه، کی گفته مشکی فقط واسه عزاداریه؟
فروشنده مانتو رو اُوُرد و بعد از پوشیدن تصمیم گرفتم همینو بخرم. زینب هم مانتو خرید اما بهار هنوز پسندش نشده بود.
زینب: هنوز یه ماه دیگه عیده ولی همه جنساشونو اُوُردن.
- آره دقیقاً، چقدر زود شروع کردن به جنس اُوُردن.
بهار: واسه ما که بد نشد همینجا واسه عیدمون لباس میخریم.
تأیید کردیم. بهار دوتا مانتو دیگه هم خرید منم یه مانتوی دیگه خریدم. شلوار و شالی که به مانتوهام میاومد خریدم. بهار با دودلی شال صورتی سفیدی رو روی سرش فیکس میکرد، وقتی دید دارم نگاهش میکنم با شک گفت:
- رایا این خوبه؟ به مانتوم میاد؟
شالش خوشگل بود ولی از اونجایی که مانتوش سفید بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر