- ارسالیها
- 485
- پسندها
- 3,078
- امتیازها
- 17,083
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #21
نفسم رو با آه بیرون دادم. مقصرش خودشون بودن یا من نمیدونستم.
- معذرت میخوام سعید. میدونم اندازهی من هم نباشه؛ ولی خیلی ناراحت شدین. من... من... وقتی دیدم هیچ کدومتون درکم نمیکنید ناراحت شدم؛ با شنیدنِ اسم روانشناس هم ناراحتتر. تو سعی کن درکم کنی. من... من خیلی عذاب کشیدم؛ خودت میدونی تو این سالها چهطور گذروندم. من... من... حتی این توان رو تو خودم نمیبینم که از خونه برم بیرون؛ اونقدر که از رفتارای بقیه میترسم و متنفرم. درکم میکنی؟
صداش بغض داشت.
- درک میکنم خواهری؛ و چون درک میکنمه که خواستم با شهاب حرف بزنی.
آهی کشیدم. قلبم توی سینه مچاله شد. همهی ناراحتیهای خونوادهم به من ختم میشد.
- میفهمم سعید. ولی انتظار نداشته باش که...
وسط حرفم پرید:
- باشه پری. دیگه...
- معذرت میخوام سعید. میدونم اندازهی من هم نباشه؛ ولی خیلی ناراحت شدین. من... من... وقتی دیدم هیچ کدومتون درکم نمیکنید ناراحت شدم؛ با شنیدنِ اسم روانشناس هم ناراحتتر. تو سعی کن درکم کنی. من... من خیلی عذاب کشیدم؛ خودت میدونی تو این سالها چهطور گذروندم. من... من... حتی این توان رو تو خودم نمیبینم که از خونه برم بیرون؛ اونقدر که از رفتارای بقیه میترسم و متنفرم. درکم میکنی؟
صداش بغض داشت.
- درک میکنم خواهری؛ و چون درک میکنمه که خواستم با شهاب حرف بزنی.
آهی کشیدم. قلبم توی سینه مچاله شد. همهی ناراحتیهای خونوادهم به من ختم میشد.
- میفهمم سعید. ولی انتظار نداشته باش که...
وسط حرفم پرید:
- باشه پری. دیگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر