همنشینم با خیال تو و اسوده دلممن که نرفتم تا که برگردم ... پشت سرِ کی آب میپاشی
تن خسته و دلگیر و رنجورم ... راه زیادی باز در پیشه
خسته نمیشم از شب و روزم ... این روز و شب بازم عوض میشه!
تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب استهمنشینم با خیال تو و اسوده دلم
کاین وصالی ست که در پی غم هجرانش نیست
تو در کنار خود نیستی نمیدانیچو شبی بیتو گذرد
دل من طاقتش را ندارد
دل من بسته به جانت
دل من وصله به جانت
به هزار سو روم یاد تو همیشه با من است.
نیستم و تو نمیدانیتو در کنار خود نیستی نمیدانی
که کنار تو بودن چه عالمی دارد
من از نخست که دیدم تو را یقین کردمنیستم و تو نمیدانی
دنیای من خاکستری تر از دنیای دیگران است
خط خط کتاب زندگی من به رنگ خاکستری، به رنگ دردهایی که کشیدم است و امید دارم به رنگی شدن کتاب زندگیم.
من دوست تو هستم همانند انسان های دیگرمن از نخست که دیدم تو را یقین کردم
که روی خوب تو عقلم به باد خواهد داد
درمان منی گفته پزشکم که همیشهمن دوست تو هستم همانند انسان های دیگر
و تو شاعری ناشناخته که دردهایم را درک میکند
ناگهان بر دل خانهات پردهای از غم نصب میکنمدرمان منی گفته پزشکم که همیشه
در خانه خود قرص قمر داشته باشم