- تاریخ ثبتنام
- 1/8/23
- ارسالیها
- 305
- پسندها
- 1,023
- امتیازها
- 6,833
- مدالها
- 10
من اناري را، ميكنم دانه، به دل ميگويم
خوب بود اين مردم، دانههای دلشان پيدا بود
خوب بود اين مردم، دانههای دلشان پيدا بود
شعر میگویم ولی معشوقه ای در کار نیستمن اناري را، ميكنم دانه، به دل ميگويم
خوب بود اين مردم، دانههای دلشان پيدا بود
غم به هر جا که رود سرزده آید، به دلم چه کنم؟ خانه ی من بر سر راه افتاده استاز دل برود هر آنکه از دیده برفت
ای بسوزد ریشه ضربالمثلهای دروغ
از بس فرار کرده ام از خویش خویشتنغم به هر جا که رود سرزده آید، به دلم چه کنم؟ خانه ی من بر سر راه افتاده است
دلم در دست او گیر است، خودم از دست او دلگیراز بس فرار کرده ام از خویش خویشتن
گاهی دلم برای خودم هم تنگ میشود
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزینارغوان شاخه هم خون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند