- ارسالیها
- 420
- پسندها
- 1,122
- امتیازها
- 7,283
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #11
پرینستون سرش را به سمت لئو چرخاند و در حالی که کمان را در دستانش رد و بدل میکرد زبان بر لب کشید و بینیاش را چینی داد و گفت:
- سعی کن همیشه مرد باشی، و همیشه شمشیرت دست راستت باشه. هیچکی نمیتونه به تو صدمهای بزنه!
لئو که گوشش به این حرفها بدهکار نبود و نمیتوانست همانند پرینستون شجاع و دلیر باشد حق به جانب از روی ملحفه بلند شد و گفت:
- پس هر کجا که داری میری، من رو هم با خودت ببر!
پرینستون از اینکه لئو انقدر ترسو بار آمده بود و حتی از سایهی خود هم میترسید به وجع آمد و فریاد زد:
- از اینکه ترسویی ازت متنفرم، اونقدر ازت متنفرم که دلم نمیخواد حتی ثانیهی دیگهای جلو روم ببینمت!
پرینستون در حالی که با شتاب از معبد خارج میشد. لئو به قدمهایش گوش سپرد و سیلِ اشکهایش جاری شد؛...
- سعی کن همیشه مرد باشی، و همیشه شمشیرت دست راستت باشه. هیچکی نمیتونه به تو صدمهای بزنه!
لئو که گوشش به این حرفها بدهکار نبود و نمیتوانست همانند پرینستون شجاع و دلیر باشد حق به جانب از روی ملحفه بلند شد و گفت:
- پس هر کجا که داری میری، من رو هم با خودت ببر!
پرینستون از اینکه لئو انقدر ترسو بار آمده بود و حتی از سایهی خود هم میترسید به وجع آمد و فریاد زد:
- از اینکه ترسویی ازت متنفرم، اونقدر ازت متنفرم که دلم نمیخواد حتی ثانیهی دیگهای جلو روم ببینمت!
پرینستون در حالی که با شتاب از معبد خارج میشد. لئو به قدمهایش گوش سپرد و سیلِ اشکهایش جاری شد؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.