• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نبرد با اسپارتاکوس و گلادیاتور | زری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ANLI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 46
  • بازدیدها 865
  • کاربران تگ شده هیچ

ANLI

مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
501
پسندها
1,242
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
پس از این‌که مسیری طولانی که راه آن مستقیم و بی‌هیچ پیچ و خمی بود را رد کردند، دومینیکا جلوتر از همه کنار درخت آتش ایستاد و دستانش را پشت کمرش نهاد و انگشتانش را درهم گره زد و گفت:
- یکم جلوتر به دریا می‌رسیم، متاسفانه خبری از کشتی و قایق نیست و باید شنا کنیم. کدومتون شنا کردن رو بلد نیستین؟
لئو مات و مبهوت مانده به دومینیکا خیره شد و طولی نکشید که از فرط هیجان و خجالت، گونه‌ی گلگونش به دو گل سرخ بدل شد و سیاه‌چاله‌ی نگاهش را پایین انداخت. در حینی که انگشتانش را به بازی گرفته بود، دومینیکا چند گام استوار و شتابان به سمت آن‌ها برداشت و به ادامه‌ی حرفش افزود:
- پرسیدم که کدومتون شنا کردن رو بلد نیستین؟ چرا انگار مجسمه خشکتون زده و از هیچ‌کدومتون صدا در نمیاد؟ الان زمانی نیست که وقتمون رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ghasedak.

ANLI

مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
501
پسندها
1,242
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
دومینیکا که در یک شرایط واکنش ناشیانه قرار گرفته بود، ضربان قلبش به مراتب بالاتر رفت و هنوز هم با همان حالتی مضطرب و تعجب‌ برانگیز به دو گوی آبی رنگ پرینستون خیره مانده بود. تنها خدا می‌دانست که اگر صدای آندرومدا، به رشته‌ی افکارش چنگ نمی‌زد و آن را نمی‌درید، تا چند ساعت در این وضعیت هم‌چنان بلاتکلیف می‌ماند.
- دومینیکا.
دومینیکا در حینی که شنا می‌کرد، سرش را به عقب برگرداند و با دیدن زنی که لباسی ردینگوت، از جنس ابریشم بر تن داشت و چنگی به موهای طلایی رنگ و خیسش می‌زد، با حیرت لب زد:
- بل... بله؟
آندرومدا خود را به دومینیکا رساند و همانند قبل یک حلقه رنگارنگ و درخشانی از چند زن و مرد در آب دریا، زدند و گرداگرد هم بر روی آب شناور شدند. دومینیکا دستی بر روی دامن کوتاه و سفید رنگش که خیس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ANLI

مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
501
پسندها
1,242
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
پرینستون راه چشمان دومینیکا را در پیش گرفت. با دیدن صحنه‌ای که دومینیکا را خشمگین کرده بود، کمان ابروانش را درهم کشید و از لای دندان‌های کلید شده‌اش غرید:
- این پسر روانی شده. توی چنین شرایطی که معلوم نیست پدرت زنده‌ست یا مرده، داره با دختره خش و بش می‌کنه.
دومینیکا، احساسات لگدمال شده‌اش را در مشت‌هایش جمع کرد و بغضش را به سختی همراه بزاق دهانش قورت داد و با صدای تحلیل رفته‌ای لب زد:
- همین‌جا منتظر بمون تا من بیام.
به طرف آن دو شنا کرد. پرینستون برای مهار کردن خشمش پلک خسته‌اش را بست و گفت:
- همیشه یه پسر بی‌عقل و بی‌مسئولیت بود. آخه توی همچین شرایطی کی وقت تلف می‌کنه که این... .
لئو دستش را بر روی شانه‌ی پرینستون گذاشت و مجالی به حرف زدن به او نداد و گفت:
- وقت تلف نکردم، درواقع یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ANLI

مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
501
پسندها
1,242
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #44
اخم ظریفی میان دو ابروان لئو طرح بست. علت عصبانیتش برای این بود که چرا شاه‌ماران ان‌قدر بی‌رحم و بی‌وجدان است که این‌گونه با حقه بازی‌هایش با زندگی تمام انسان‌ها بازی می‌کند؟ آن‌شرلی دستان سردش را وارد آستین لباسش کرد و به ادامه‌ی حرفش افزود:
- حالت خوبه؟
لئو، ناخودآگاه، دستانش را مشت کرد و پارچه‌‌ی لطیف پیراهنش را در بین انگشتانش، فشرد، سپس لبان گوشتی‌اش را به داخل دهانش کشید و لب ورچید:
- خوبم.
پس از این حرفش، مجال حرف زدن به آن‌شرلی نداد و پایش را به آرامی بر روی پارکت‌هایی که دانه‌های مرواریدی باران همانند الماس می‌درخشیدند، گذاشت و به آسمان که لباس سیاه رنگ براقی پوشیده بود، چشم دوخت. تا به حال آسمان را به این نزدیکی و زیبایی ندیده بود؛ اما حال آسمان برایش زیباترین نقاشی دنیا شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ANLI

مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
501
پسندها
1,242
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #45
این اتفاق، جز‌ خیالات لئو و آن‌شرلی بود؛ اما در حقیقت چنین اتفاق شومی برای هر دویشان رخ نداده بود. آن‌شرلی چند مرتبه پلک خسته و آغشته به اشکش را بست و گشود، سپس خطاب به لئو گفت:
- چرا درخواست کمک کردی؟
لئو تک خنده‌ای کرد و لب زد:
- با طوفانی که اومد و من رو به طرف درخت افرا هول داد، خیال کردم موجودهای خیالی بهم حمله کردن، به همین خاطر هم درخواست کمک کردم که جونم توی خطر نیفته.
آن‌شرلی چشمانش را در حدقه چرخاند و نیشخندی بر لب طرح زد.
- به من و برادرت لقب خودخواه رو میدی؛ اما بیشتر از هر چیزی و هر کسی به فکر جون خودتی که توی خطر نیفتی.
لئو چند قدم برداشت. ناخودآگاه یک تای ابروانش بالا پرید.
- کسی که جونش براش مهمه، فرد خودخواهی نیست. در واقع جون خودش رو اولویت می‌دونه چون برای خودش ارزش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

ANLI

مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
501
پسندها
1,242
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #46
پرینستون کش و قوسی به تن خسته‌اش داد و یکی یکی قلنج انگشتانش را شکست.
- اگر فقط جلوی تونل نگهبان نباشه و داخل تونل مارها هم باشن چی؟
دومینیکا با ولعی تمام به طرف تونل رفت و پس از ده قدم کوتاه، هم‌زمان با برگرداندن سرش، روی پاشنه‌ی پایش چرخید. جرقه‌ای در ذهنش خورد.
- پس از این‌که نگهبان‌ها رو کشتیم، آندرومدا وارد تونل میشه و به شاه‌ماران میگه که تعدادی از آدم‌ها جلوی راه ورودی تونل هستن. شاه‌ماران برای به دام انداختن ما، تعداد بی‌شماری مار می‌فرسته. ما هم از فرصت سواستفاده می‌کنیم و گوشه‌ای پنهون می‌شیم، با فرصتی که توی مشت‌مون داریم، جلو می‌ریم و با کمک پدرم تعدادی از مردم رو آزاد می‌کنیم و با شاه‌ماران می‌جنگیم.
پرینستون همانند همیشه یک جواب و حاضر جوابی در آستین داشت مثل آب در هاون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

ANLI

مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
501
پسندها
1,242
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #47
دومینیکا به چشمان به رنگ یاقوت پرینستون نگاه کرد و سپس نگاهش به طرف دو چشم زیبا و سرخ رنگ لئو که از فرط بی‌خوابی بود، چرخ خورد. پرینستون پس از اندکی اندیشیدن دست سردش را بر روی دست گرم دومینیکا که در هوای سرد به طرز عجیبی گرم مانده بود، نهاد. با بسی امید، قدرت در وجود دومینیکا شکوفه زد و از شدت خوش‌حالی احساس می‌کرد که چیزی مثل یک نیرو یا شادی و انرژی در درون رگ‌هایش جاری شده است. لئو دستش را بر روی دست پرینستون قرار داد و گفت:
- گرچه برادرم من رو به عنوان یه منجی شجاع نمی‌پذیره؛ اما من برای نبرد با پادشاه مارها آماده‌ام‌‌.
لبخندی زیبا پهنای صورت دومینیکا را پوشاند. آن‌شرلی از لحن هیجان‌زده لئو، شادی به دلش سرازیر شد و دست زخم‌آلود سردش را بر روی دست مردانه‌ی لئو گذاشت و مردمک چشمانش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا