- ارسالیها
- 431
- پسندها
- 1,140
- امتیازها
- 7,283
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #41
پس از اینکه مسیری طولانی که راه آن مستقیم و بیهیچ پیچ و خمی بود را رد کردند، دومینیکا جلوتر از همه کنار درخت آتش ایستاد و دستانش را پشت کمرش نهاد و انگشتانش را درهم گره زد و گفت:
- یکم جلوتر به دریا میرسیم، متاسفانه خبری از کشتی و قایق نیست و باید شنا کنیم. کدومتون شنا کردن رو بلد نیستین؟
لئو مات و مبهوت مانده به دومینیکا خیره شد و طولی نکشید که از فرط هیجان و خجالت، گونهی گلگونش به دو گل سرخ بدل شد و سیاهچالهی نگاهش را پایین انداخت. در حینی که انگشتانش را به بازی گرفته بود، دومینیکا چند گام استوار و شتابان به سمت آنها برداشت و به ادامهی حرفش افزود:
- پرسیدم که کدومتون شنا کردن رو بلد نیستین؟ چرا انگار مجسمه خشکتون زده و از هیچکدومتون صدا در نمیاد؟ الان زمانی نیست که وقتمون رو...
- یکم جلوتر به دریا میرسیم، متاسفانه خبری از کشتی و قایق نیست و باید شنا کنیم. کدومتون شنا کردن رو بلد نیستین؟
لئو مات و مبهوت مانده به دومینیکا خیره شد و طولی نکشید که از فرط هیجان و خجالت، گونهی گلگونش به دو گل سرخ بدل شد و سیاهچالهی نگاهش را پایین انداخت. در حینی که انگشتانش را به بازی گرفته بود، دومینیکا چند گام استوار و شتابان به سمت آنها برداشت و به ادامهی حرفش افزود:
- پرسیدم که کدومتون شنا کردن رو بلد نیستین؟ چرا انگار مجسمه خشکتون زده و از هیچکدومتون صدا در نمیاد؟ الان زمانی نیست که وقتمون رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش