- ارسالیها
- 420
- پسندها
- 1,122
- امتیازها
- 7,283
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #31
دومینیکا، دستش را بر روی گونهی ملتهبش کشید.
- پدرم قطعاً فکر همه جاش رو کرده. تو، توی فکر این چیزها نباش.
پرینستون، اخم ظریفی میان دو ابروانش جا خوش میکند. سپس؛ سرش را کج میکند و لب میزند:
- پس اون چهار نفر دیگه رو از کجا پیدا کنیم؟
دومینیکا، صورتش از درد ملتهب شده بود. چینی به بینی قلمیاش داد و گفت:
- شاید کسی از تونل فرار کرد. اگر تا فردا کسی پیدا نشد، تنها راهمون اینه که ما شش نفر با مار افعی نینازو بجنگیم. البته مار افعی نینازو، توی ملبورن خیلی باارزشه. پس از مرگش ممکنه مابقی مارها بهمون حمله کنه پس این ریسک بزرگیه!
پرینستون، دانههای عرق گرم از روی پیشانیاش لیز میخورد. با بلندی سر آستین لباسش، رد عرق را از پیشانیاش پاک کرد. سپس رو به گرالت لب میورچاند:
- مشکل اونها با...
- پدرم قطعاً فکر همه جاش رو کرده. تو، توی فکر این چیزها نباش.
پرینستون، اخم ظریفی میان دو ابروانش جا خوش میکند. سپس؛ سرش را کج میکند و لب میزند:
- پس اون چهار نفر دیگه رو از کجا پیدا کنیم؟
دومینیکا، صورتش از درد ملتهب شده بود. چینی به بینی قلمیاش داد و گفت:
- شاید کسی از تونل فرار کرد. اگر تا فردا کسی پیدا نشد، تنها راهمون اینه که ما شش نفر با مار افعی نینازو بجنگیم. البته مار افعی نینازو، توی ملبورن خیلی باارزشه. پس از مرگش ممکنه مابقی مارها بهمون حمله کنه پس این ریسک بزرگیه!
پرینستون، دانههای عرق گرم از روی پیشانیاش لیز میخورد. با بلندی سر آستین لباسش، رد عرق را از پیشانیاش پاک کرد. سپس رو به گرالت لب میورچاند:
- مشکل اونها با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش