• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جمجمه‌ی شیطان | معصومه.عین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع masoo
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 111
  • بازدیدها 2,217
  • کاربران تگ شده هیچ

تم رمان رو دوست دارین؟

  • بله

    رای 5 83.3%
  • خیر

    رای 1 16.7%

  • مجموع رای دهندگان
    6

masoo

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/5/24
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,105
امتیازها
6,363
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #111
چنان شیرین گفت هوم که میثاق لبخندی نشانده روی لب‌هایش، ناخودآگاه مشت دستش را گشود تا سیگار مچاله شده همانجا روی زمین بیفتد‌.خیره به اویی که با سری کج نگاهش می‌کرد، لبخندش را وسعت بخشید و دور شده از آشوبِ چندی پیشش، حس کرد آرام‌تر شده و چه کسی توانسته بود با همان چند کلمه او را آرام کند؟ صحرا، دختری که خبر نداشت از نفوذش در دلِ آن مرد، خبر نداشت از اینکه چه بر سرش قلبش آورده که حتی غر زدن‌هایش برایش شیرین شده چون حرفی عاشقانه، خبر نداشت از ته قلبِ اویی که سر کج می‌کرد چون او، خبر نداشت از ته قلبش که عجیب خواهان دست پیش بردن و کشیدنِ لپِ اویی بود که چون دختربچه‌ای کوچک نگاهش می‌کرد ولی حیف که نمی‌توانست، هنوز نمی‌شد زبان باز کرده و از دوست داشتنش بگوید و باید بیشتر صبر می‌کرد، ولی زمانش که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/5/24
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,105
امتیازها
6,363
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #112
سرش را سمتِ راه‌پله‌ چرخاند و قدری گردن کشیده به بالا، دوباره که از نبود هر‌کسی مطمئن شد، دستگیره را همزمان با هل دادن در به داخل، رو به بالا کشید‌.در که باز شد، آرام قدری بیشتر هلش داد به اندازه‌ای که بتواند داخل شود.قدم‌هایش را که داخل اتاق کشید، روی پاهایِ پوشیده شده با جورابِ مشکی‌ رنگش چرخی کوتاه زده رویِ پارکت‌هایِ قهوه‌ای رنگ، با فشردنِ کف دستش به در، آرام آن را بست، بی‌آنکه کوچک‌ترین صدایی ایجاد کرده و به گوشِ آن زن و مرد خوابیده برسد.
پشت به در ایستاد و کمر تکیه داده به آن، لحظه‌ای چشمانش را روی هم فشرد و نفسش را بیرون داده از لایِ لب‌هایش، سپس جدا شده از در، همزمان با باز کردن چشمانش که چون بسته بودن‌شان بود در آن تاریکی، قدم‌هایش را سمتِ کمد دیواری کشاند.
مقابلش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : masoo

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا