نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعر مجموعه اشعار مهجور | نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع _nazanin_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 393
  • کاربران تگ شده هیچ

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #1
«بسم تعالی»

نام اشعار: مهجور
قالب: نو
اثر: نازنین هاشمی نسب.

«دیباچه»
سخن در نطفه، مسکوت ماند.
شامگاهم بی‌ثمر، بی‌مهِ یار ماند.
تا از حریق چشم‌هایت سرودم.
نگاهت بر دامانم مُهر آتش کشاند.
ای دیده‌ی روشن دل
دل از نبودت، این‌گونه مهجور ماند!
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,755
پسندها
41,101
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب العشق |•

1000008755.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #3
خشنود از جنون رهسپارم
میان شوریدگی، میان هرآنچه که نباید
دلبسته‌ی آنم که بی‌پناهم کرد.

رها شده ز تاریکیِ شامگاه
میان درد، میان هرآنچه که باید
دلداه‌ی آنم که بی‌سامانم کرد.

میان من، میان تو فرسنگ‌ها فاصله
دلم روشن، طالع عشقمان سیه شاید!
دلباخته آنم که بایدهایم را این‌گونه، این‌چنین ویران کرد.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #4
سودای جهالت را پیشه کردم.
ز نبودت استخوانم را تیشه کردم.
قلبم را شکاند آن که نبودش
چه اندیشم که می‌برد قلب و روانم!

اشک‌هایم چکید از برکه‌ی دل
رفتنت جان می‌گرفت، دل می‌گرفت
ای دیده‌ی دل
زبانم قاصر است از حال این عشق
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #5
رسوای عالم، نخواستم که بشوم.
بی‌نا و بی‌رُخ مهتاب، نخواستم که بشوم.
از آن لحظه‌های اندوهگین
از آن شبِ قیرگون
بی‌تو دیگر، عاشق نخواستم که بشوم.

خوش‌شمیم‌تر از عطر یاس
تو در وجودت چه داری؟
که اگر نباشی این آدم
به‌آسانی مجنون می‌شود!
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #6
گل‌روی من
شبِ سرد سراب، سیه سوز مذاب
حصار تیز درد، میان صیاد و درد
نباش، گل‌روی من

بیشه‌ی سبز دلم، حصار آغوش من
میان رز‌های سرخ، کنار قلب و تنم
بمان زیبای من.

پژمرده نباش زیرا که من
جان می‌دهم از عمق این درد.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #7
از نبودن‌ها، از این دوری‌ها بیزارم
تو نباشی
از این آفاق و این زندگانی هم، خسته‌‌ام.

از دل بریدن‌ها، از این عدوات‌ها لبریزم
تو نباشی
از آسمان سپیده‌دم و شب سیه هم، دلزده‌ام.

از باران بهاری رسیدم به طغیان تگرگ
اگر تو نباشی
عصیان رگبارهای خزان، می‌شود افسانه‌ام.
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #8
ابتدای سخنانم، تکرار نام توست.
شبم هم‌رنگ چشمان بی‌مثال توست.

سیه زلف تو
غرق می‌کند مرا و این، فریبِ زیبای توست.

بندبند دلم گره‌ به مویت بود
این تنیدن‌ها، تنها میان من و توست.

سوز سرمای زمستان
عاری از غم است و این، ز سرمست بودن توست.
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #9
بگذار کمی بیشتر کنارت، تعلّل کنم.
رویای بلند گیسوانت را
بگذار ببافم و آن‌را سیراب کنم.

بگذار دلهره‌ی نبودنت را ابراز کنم.
شب سیه رنگ چشم‌هایت را
بگذار بیشتر از قبل احساس کنم.

بگذار دلم را اَمانت، نزد تو واگذار کنم.
عطر بابونه‌ی پیراهنت را
بگذار اندکی بیشتر بو کنم.

بگذار میان تازیانه‌های زندگانی، اندکی بیشتر زندگی کنم.
شمیم شیرین بودنت را
بگذار بر بوم سپید دنیایم، طراحی کنم.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #10
بند دلم، به ریسمان بلند گیسوانت پیوند دارد
میان طوفان‌ها، سودای عشقت را این دلم دارد.
بودنت را خواستم اما نشد
رویایت را خواستم، آن هم نشد.
چه گویم خدای من
 آغوشم آن را کم دارد، می‌شود بماند!
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا