• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سیاه‌روز | آرمیتا شهسواری کاربر انجمن یک رمان

Armita.sh

سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,561
پسندها
21,230
امتیازها
48,373
مدال‌ها
43
سن
15
سطح
32
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #51
لب‌هایم را روی هم فشردم، من باید می‌دانستم با چه کسی طرفم.
-‌ یه بازرس بهداشت که می‌اومده کافه‌‌ی تو... مردی که پولای دزدیده شده رو می‌نداخته گردنت... به‌ذهن هیچکس نمی‌رسه قاتل می‌تونه یه زن باشه.
دست‌هایش لرزید. سیگار از میان انگشتانش افتاد و روی میز غلتید.
دود هنوز در هوا می‌پیچید.
من ادامه دادم، با صدایی آرام اما محکم:
-‌ تو اون روز ازعمد مسیرتو سمت اون کافه کج کردی، می‌خواستی من به پیرمرده، رحیمی، مشکوک شم نه؟!
بی‌آنکه نگاهش را از من بگیرد، سیگارش را از روی میز برداشت و داخل لیوانش انداخت.
-‌ بذار حدسمو بهت بگم! منوچهر اون سه نفرو می‌شناخت ترسیده بوده، احتمالاً خواسته باهات از د‌ر دوستی وارد بشه، نه؟!
صندلی‌ام را به او نزدیک‌تر کردم، تا جایی که ‌توانستم بوی تلخِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Armita.sh

Armita.sh

سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,561
پسندها
21,230
امتیازها
48,373
مدال‌ها
43
سن
15
سطح
32
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #52
یار جدید آوردممممم:cry:
Nastaranjavanmard Nastaranjavanmard خوش اومدید:)


***
«فلش‌بک»
سکوتی مرگبار بر اتاق سنگینی می‌کرد، سکوتِ سنگینی که حتی صدای تیک‌تاک ساعت دیواری را هم در خود می‌بلعید. تنها صدای نفس‌های سنگین خودم بود که در این سکوتِ مرگبار طنین‌انداز می‌شد، نفس‌هایی که از اعماقِ ریه‌هایم بیرون می‌آمدند و با هر بازدم، تکه‌ای از روحم را با خود می‌بردند.
روی زمین کنار جسد بی‌جان نشستم.
دست‌هایم هنوز می‌لرزیدند، لرزشی که از عمق وجودم نشأت می‌گرفت. لرزشی که با هیچ آرام‌بخشی از بین نمی‌رفت. خون، مثل یک رودخانه‌ی سیاه و وحشی، از زخم‌هایش جاری شده بود و روی فرشِ قرمزِ خانه‌ نقشه‌ی وحشتناکی را ترسیم کرده بود.
زنی که حتی اسمش را هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Armita.sh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا