- تاریخ ثبتنام
- 3/6/22
- ارسالیها
- 2,522
- پسندها
- 20,767
- امتیازها
- 48,373
- مدالها
- 43
- سن
- 15
سطح
32
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #51
لبهایم را روی هم فشردم، من باید میدانستم با چه کسی طرفم.
- یه بازرس بهداشت که میاومده کافهی تو... مردی که پولای دزدیده شده رو مینداخته گردنت... بهذهن هیچکس نمیرسه قاتل میتونه یه زن باشه.
دستهایش لرزید. سیگار از میان انگشتانش افتاد و روی میز غلتید.
دود هنوز در هوا میپیچید.
من ادامه دادم، با صدایی آرام اما محکم:
- تو اون روز ازعمد مسیرتو سمت اون کافه کج کردی، میخواستی من به پیرمرده، رحیمی، مشکوک شم نه؟!
بیآنکه نگاهش را از من بگیرد، سیگارش را از روی میز برداشت و داخل لیوانش انداخت.
- بذار حدسمو بهت بگم! منوچهر اون سه نفرو میشناخت ترسیده بوده، احتمالاً خواسته باهات از در دوستی وارد بشه، نه؟!
صندلیام را به او نزدیکتر کردم، تا جایی که توانستم بوی تلخِ...
- یه بازرس بهداشت که میاومده کافهی تو... مردی که پولای دزدیده شده رو مینداخته گردنت... بهذهن هیچکس نمیرسه قاتل میتونه یه زن باشه.
دستهایش لرزید. سیگار از میان انگشتانش افتاد و روی میز غلتید.
دود هنوز در هوا میپیچید.
من ادامه دادم، با صدایی آرام اما محکم:
- تو اون روز ازعمد مسیرتو سمت اون کافه کج کردی، میخواستی من به پیرمرده، رحیمی، مشکوک شم نه؟!
بیآنکه نگاهش را از من بگیرد، سیگارش را از روی میز برداشت و داخل لیوانش انداخت.
- بذار حدسمو بهت بگم! منوچهر اون سه نفرو میشناخت ترسیده بوده، احتمالاً خواسته باهات از در دوستی وارد بشه، نه؟!
صندلیام را به او نزدیکتر کردم، تا جایی که توانستم بوی تلخِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.