- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #11
-
تذکر:
نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.
مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:
1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)
2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی
3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.
و...
قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:
1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.
2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.
3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:
4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.
در حال تایپ رمان من ارگ بمُ تو نقش جهانی | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان
- نویسنده موضوع fatemehm.asl
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 54
- بازدیدها 2,872
- کاربران تگ شده هیچ
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #12
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #13
امان از دست این مریضی که حتی فرصت نمیده یک پارت بنویسم
ولی هم اکنون من اینجام=)
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
ولی هم اکنون من اینجام=)جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #14
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #15
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #16
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #17
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #18
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #19
این قصه و داستان نیاز به نظر و انرژی شما داره، ممنونم که نظر می‌دین
این بین دختر ِگریمور پسر را با عنوان« داداشی» صدایش می‌زند تا کار دیوانه‌واری انجام ندهد. پس برادرش بود و چقدر باهم شباهت نداشتند!
می‌خواهم جیغ بزنم یا چنگ بی‌ا‌ندازم روی صورتِ شیو شده‌اش؛ ولی تنها کاری که از دستم بر میاید کشیدن کوله‌ام از بین دستان اوست و فریادهایی که میزنم.
- همتون کورین من ساناز نیستم...ولم کن نفهم دارم می‌گم... .
محکم پشت رختکن پرتم می‌کند و لباس‌ها را در آغوشم می‌اندازد. خودش هم پشت آن سنگر می‌گیرد:
- تا سی می‌شمارم پوشیدی که پوشیدی اگه... .
با کوباندن پاهایم روی زمین جمله‌اش را قطع می‌کنم و جیغ سر می‌دهم:
-نپوشیدم چی میای لختم...
این بین دختر ِگریمور پسر را با عنوان« داداشی» صدایش می‌زند تا کار دیوانه‌واری انجام ندهد. پس برادرش بود و چقدر باهم شباهت نداشتند!
می‌خواهم جیغ بزنم یا چنگ بی‌ا‌ندازم روی صورتِ شیو شده‌اش؛ ولی تنها کاری که از دستم بر میاید کشیدن کوله‌ام از بین دستان اوست و فریادهایی که میزنم.
- همتون کورین من ساناز نیستم...ولم کن نفهم دارم می‌گم... .
محکم پشت رختکن پرتم می‌کند و لباس‌ها را در آغوشم می‌اندازد. خودش هم پشت آن سنگر می‌گیرد:
- تا سی می‌شمارم پوشیدی که پوشیدی اگه... .
با کوباندن پاهایم روی زمین جمله‌اش را قطع می‌کنم و جیغ سر می‌دهم:
-نپوشیدم چی میای لختم...
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl
- تاریخ ثبت‌نام
- 25/1/22
- ارسالی‌ها
- 261
- پسندها
- 1,642
- امتیازها
- 10,013
- مدال‌ها
- 10
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #20
دختر گریمور را صدا میزنم، در اینجا تنها با او احساس راحتی دارم.
داخل میاید و با زحمت بندها را می‌کشد.
- نفست رو حبس کن شکمت رو بده تو.
کاری که می‌گوید را انجام می‌دهم. او تا می‌تواند بندها را محکم می‌‌بندد، تا جایی که نفس حبس شده‌ام را قورت می‌دهم.
بعد از پوشیدنِ کفش‌هایی پاشنه‌دار و همرنگ لباس بیرون می‌رویم. حامدِ حاتمی که سن و سالش می‌گفت از من کوچک‌تر است؛ ولی زیادی کله‌اش بوی قورمه سبزی می‌دهد با رضایت نزدیکم می‌شود.
- حرف گوش کن بودن همیشه خوبه. این مدت خارج از برنامه غذایی عمل کردی؟ لباست خیلی تنگ شده. آخرین‌بار کارگردان چک کرد و گفت همه چی اوکی.
باید دهنم را برایش کج می‌کردم؛ اما تنها به زدن پوزخند و سری از تاسف تکان دادن راضی می‌شوم. هر چقدر من می‌گفتم این گاو نر...
داخل میاید و با زحمت بندها را می‌کشد.
- نفست رو حبس کن شکمت رو بده تو.
کاری که می‌گوید را انجام می‌دهم. او تا می‌تواند بندها را محکم می‌‌بندد، تا جایی که نفس حبس شده‌ام را قورت می‌دهم.
بعد از پوشیدنِ کفش‌هایی پاشنه‌دار و همرنگ لباس بیرون می‌رویم. حامدِ حاتمی که سن و سالش می‌گفت از من کوچک‌تر است؛ ولی زیادی کله‌اش بوی قورمه سبزی می‌دهد با رضایت نزدیکم می‌شود.
- حرف گوش کن بودن همیشه خوبه. این مدت خارج از برنامه غذایی عمل کردی؟ لباست خیلی تنگ شده. آخرین‌بار کارگردان چک کرد و گفت همه چی اوکی.
باید دهنم را برایش کج می‌کردم؛ اما تنها به زدن پوزخند و سری از تاسف تکان دادن راضی می‌شوم. هر چقدر من می‌گفتم این گاو نر...
آخرین ویرایش
